472
14 خرداد 1402
شانس چیست؟ آیا از نظر علم روانشناسی شانس وجود دارد؟

در این مقاله درباره یک موضوع جالب میخواهیم با شما صحبت کنیم. تا به حال به این موضوع فکر کردهاید که چه اتفاقی میافتد وقتی یک نفر از بین چندین هزار نفر در قرعه کشی برنده میشود؟ اما یک نفر دیگر بلافاصله بعد از اینکه ماشیناش را از کارواش بیرون میآورد، باران میبارد؟ تا به حال با خود گفتید که چرا یک شخص این قدر خوش شانس است و من بد شانس هستم؟
در این مقاله از سایت برآیند قصد داریم توضیح دهیم شانس چیست و آیا در علمِ روانشناسی، چیزی به اسم شانس وجود دارد یا نه؟ همچنین در ادامه بررسی میکنیم اگر شانس وجود دارد چه کارهایی انجام دهیم که انسان خوش شانستری باشیم و تحقیقات علمی در مورد شانس چه چیزهایی را بیان میکنند؛ پس همراه ما باشید.
شانس چیست؟
ما در فرهنگ خودمان در مورد شانس، ضرب المثلها و اشعار مختلفی داریم، به عنوان مثال ضرب المثل خیلی معروفی است که میگوید:
اصل واژه “شانس”، فرانسوی و به معنای فرصت است. اما معمولاً مردم، شانس را اتفاقی میگویند که علتاش معلوم نیست. زمانی که شانس بیرحم است، اسماش را تقدیر و سرنوشت میگذاریم و زمانی که شانس با ما یار است، آن را بخت و اقبال میدانیم.
قانون مورفی میگوید:
اگر این امکان وجود داشته باشد که اوضاع بد شود، حتماً میشود.
این یعنی اگر فکر میکنیم مشکلی میتواند هر چند با احتمال خیلی پایین برایمان اتفاق بیفتد، مطمئن باشیم که با احتمال خیلی بالا نیز برایمان اتفاق میافتد.
جملۀ جالبی است که فلسفۀ قانون مورفی را میگوید:
لبخند بزن … فردا روز بدتریه …
قانون مورفی به ادوارد مورفی (Edward A. Murphy) منصوب است. ادوارد مورفی مهندس هوافضای آمریکایی بوده که ظاهراً بر اساس تجربههای نامطلوب در کار اجرایی از جمله اشتباهات سیمکشی مدارها دائماً این توصیه را به همکارانش میکرده که همیشه فرض کنید بدترین اتفاقی که میتواند بیفتد، میافتد.
پس توصیۀ ادوارد مورفی، بیشتر از جنس اخطار و احتیاط است، نه اشاره به یک قانون جدی و طبیعی. حال، خلاقیت افراد کمک کرده که قانون مورفی را به شکلهای دیگری هم بیان کنیم و مجموعهی بزرگی از قوانین مورفی را خلق کنیم.
مثلاً:
- باران روزی میآید که کارواش رفته باشیم.
- اگر قرار باشد کلاغها روی لباسمان خرابکاری کنند، حتماً این کار را در مسیرِ یک جلسه یا مهمانیِ مهم انجام میدهند.
- موقعِ رانندگی، همیشه مسیر دیگری، خلوتتر از مسیر ما است.
البته همانطور که مشخص است، این بحث هیچ مبنای علمی ندارد ولی خیلی از ما وقتی از این دست اتفاقها برایمان میافتد، به بدشانسی ربطاش میدهیم.
پروفسور دیوید اسپیگهالتر میگوید:
اگر تصمیم بگیریم که به شانس اعتقاد داشته باشیم، باید جنبه تاریکاش را هم بپذیریم.
دیوید اسپیگهالتر درباره شانس زنده ماندن میگوید:
طول عمر افراد در سال 2020 معادل 79 سال برآورد شده که البته مؤسسه Worldometer ایران را 77 سال اعلام کرد و هر چقدر سن افراد بالاتر می رود، عمر متوسط هم به ازای 3 ماه در هر سال افزایش پیدا میکند. البته چگونه زندگی کردن ما هم روی این مسئله تأثیر میگذارد که بیشتر از این میزان میتوانیم زندگی کنیم یا اصلاً به این سن نمیرسیم. مثلاً اگر سیگار بکشیم، احتمالاش خیلی زیاد است که تا آن سن دوام نیاوریم.
مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری یا CDC یکی از آژانسهای ایالات متحده آمریکا، تحت نظر وزارت بهداشت و خدمات انسانی که بهطور رسمی در سطح دولت فدرال ایالات متحده آمریکا فعالیت دارد. این مرکز میگوید: 2 نخ سیگار، نیم ساعت از طول زندگی انسان را کم میکند. یعنی اگر ما روزی 20 نخ سیگار بکشیم، روزی 5 ساعت و در سال، 1825 ساعت از عمرمان را از دست دادهایم.
قطعاٌ برای افزایش طول عمر هم میشود کارهایی انجام داد؛ مثلاً دویدن مداوم نیم ساعته کمک میکند که نیم ساعت به طول عمر اضافه شود و در کل سبک زندگی بر طول عمر ما تأثیر گذار است. یا مثلاً بر اساس تحقیقاتِ صورت گرفته توسط دانشمندان دانشکده پزشکی جان هاپکینز آمریکا در سال 2014، مصرف نوشابه به صورت روزانه باعث بروز سرطان در بدن میشود.
خانم دکتر سالی لینکِناگر استاد ارشد و روانشناس از دانشگاه لنکستر انگلستان در سال 2011 یک فرضیهای را مطرح کرد که:
باورِ به خوش شانسی، روشِ بازیِ افراد را تغییر میدهد.
خانم دکتر برای آزمایش این فرضیه، آزمونی را طراحی کرد. از تعداد افرادی که به طور مرتب گلف بازی میکردند خواسته شد که در این آزمایش شرکت کنند. به نیمی از آنها گفته شد که چوبِ گلفی که به آنها داده شده، متعلق به گلف باز حرفهای بوده است و به بقیه فقط چوب گلف ساده داده شد.
پس از ده بار آزمایش، یه الگوی جالب مشخص شد:
افرادی که فکر میکردند چوبِ گلفِ یک ورزشکارِ موفق و حرفهای را در اختیار دارند، از هر 10 ضربه، یک و نیم ضربه موفقتر از بقیه داشتند.
در حقیقت چوب گلف شانس نمیآورد اما آنچه که واقعیت دارد باورِ بازیکنان در خوش شانسی یا بد شانس بودن است.
همچنین اضافه میکند:
این نوع طرز فکر، به ما در موقعیتهای آشفته و بحرانی خیلی کمک میکند.
زمانی که کاری را انجام میدهیم و بقیه ما را نگاه میکنند، فشار زیادی به خودمان میآوریم که خیلی خوب آن کار را انجام دهیم اما زمانی که چوب خوش شانسی را در دست داریم، فشار روحی و روانی کمتری را احساس میکنیم.
دکتر لینکِناگر میگوید:
ما به این نتیجه رسیدیم که بازیکنان، بخشی از فشاری را که احساس میکنند، کنار میگذارند، چون چوبِ خوش شانسی قرار است بخشی از کار را برایشان انجام دهد؛ زیرا تمام بار روی دوش آنها نیست و این کاهشِ فشار در بازی به افراد این امکان را میدهد تا کمی بهتر عمل کنند.
خانم دکتر سالی لینکِناگر در آزمایشگاهِ خود از بازیکنان میخواهد ابعادِ سوراخِ زمینِ بازیِ گلف را در کامپیوتر ترسیم کنند. به این نتیجه رسیدند که آن بازیکنانی که از چوب معمولی استفاده میکردند، ابعاد سوراخ را کوچکتر از ابعاد واقعی کشیدند و امکان پیروزی را کمتر میدیدند، ولی افرادی که به اصطلاح از چوب شانس استفاده میکردند، ابعاد سوراخ را بزرگتر کشیدند.
پروفسور جاناتان کلر از دانشگاه استنفورد هم چندین سال در مورد همین موضوع تحقیق کرده است. ایشان یکی از بازیکنان مطرح MBA را دعوت میکند و از او میخواهد که 100 بار سکه را بالا بیندازد و نتایج را ثبت کند. بعد نتایج را بررسی میکنند و میبینند که 7 بار پشت سر هم”شیر” آمده است.
احتمال این اتفاق چه اندازه است؟ اگر دقت کنیم 7 بار پشت سر هم”شیر” در 100 بار سکه انداختن است. اگر فقط 10 بار سکه انداخته میشد، احتمال اینکه 7 بار پشت سر هم شیر بیاید فقط 2% بود، اما در 100 بار پرتاب سکه می شود 32 درصد.
در آخر پروفسور جاناتان کلر نتیجۀ این چند سال تحقیق را اینگونه بیان میکند:
به نظر من، ما نباید بیش از حد از موفقیتهایمان شاد و از شکستهایمان غمگین شویم. مهم این است که به تلاش ادامه دهیم. عاملی که در کنترل ما قرار دارد این است که چند بار تلاش کنیم؛ این که برای انجام هر کار، چقدر تلاش میکنیم. برای موفقیت باید خطر شکست را نیز به جان بخریم.
آقای ریچارد وایزمن در مورد شانس چه میگوید؟
آقای ریچارد وایزمن روانشناس مشهور انگلیسی، کتابی را در سال 2003 منتشر کرد و به این پرسش جواب داد که شانس وجود دارد یا خیر و اینطور میگوید:
مطالعۀ من برای بررسی چیزی که مردم آن را شانس میخوانند، ده سال قبل شروع شد. میخواستم بدانم چرا بخت و اقبال، همیشه درِ خانهی بعضیها را میزند، اما سایرین از آن محروم میمانند؛ به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم خوش شانس و عدهای دیگر بد شانس هستند.
برای رسیدن به جواب، یک آگهی در روزنامههای سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس میکردند خوش شانس یا بد شانس هستند، خواستم که با من تماس بگیرند. صدها نفر برای شرکت در آزمایشِ من داوطلب شدند و در طول سالهای گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگیشان را زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایشهای من شرکت کنند. میخواستم بفهمم که آیا این مسئله ناشی از توانایی آنها در شناسایی فرصتها است یا نه. به همین دلیل به هر دو گروه از افراد خوش شانس و بد شانس روزنامهای دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس در آن است. به طور مخفیانه یک آگهیِ بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که میگفت: اگر به سرپرست این مطالعه بگویید که این آگهی را دیدهاید، ۲۵۰ پوند پاداش خواهید گرفت.
این آگهی نیمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسیار درشت چاپ شده بود. با این که این آگهی، کاملاٌ خیرهکننده بود، افرادی که احساسِ بد شانسی میکردند، عمدتاً آن را ندیدند، در حالی که اغلبِ افرادِ خوش شانس، متوجه آن شدند.
مطالعه من نشان داد که افرادِ بد شانس عموماً عصبیتر از افراد خوش شانس هستند و این فشارِ عصبی، توانایی آنها را در توجه به فرصتهای غیرمنتظره مختل میکند. در نتیجه، آنها فرصتهای غیرمنتظره را به خاطر تمرکزِ بیش از حد بر سایر امور، از دست میدهند. برای مثال، وقتی به مهمانی میروند، چنان غرقِ یافتنِ دوستی بینقص هستند که فرصتهای عالی برای یافتن دوستان خوب را از دست میدهند.
آنها به قصدِ یافتن مشاغل خاصی، روزنامه را ورق میزنند و از دیدن سایر فرصتهای شغلی باز میمانند. افراد خوششانس، آدمهای راحتتری هستند، در نتیجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستجوی آنها هستند، میبینند.
تحقیقاتِ من در مجموع نشان داد که آدمهای خوششانس بر اساس چهار اصل، برای خود فرصت ایجاد میکنند:
- آنها در ایجاد و یافتن فرصتهای مناسب، مهارت دارند.
- به حس ششم خود گوش میدهند و بر اساس آن، تصمیمهای مثبت میگیرند.
- بیشتر برونگرا هستند و تعاملات اجتماعی خوبی دارند.
- تسلط زیادی روی هیجانات خود دارند.
- به مهارت مدیریت هیجانات مسلط هستند و از هیجانی عمل کردن در موقعیتهای مختلف پرهیز میکنند.
دکتر دن اریلی (Dan Ariely) که روانشناس شناختیِ معروفی است، در پاسخ به این سؤال که آیا خوش شانسی و بد شانسی وجود دارد پاسخ داد:
من فکر میکنم بعضی افراد خوششانستر هستند؛ اما نه به معنای اینکه در مقایسه با شما، بتوانند در قرعهکشیها بهتر و بیشتر برنده شوند، یا اینکه همیشه حسابهای بانکیِ آنها جایزه بگیرد. انسانهای خوش شانس، کارهای متنوعی را آزمایش میکنند و این کار را بیشتر از سایر افراد انجام میدهند و این باعث میشود که دستاوردهای بیشتری به دست بیاورند. به نظر من زندگی، شباهتهایی به یک بازی دارد. بازیای که در آن میتوانیم خوششانستر یا بدشانستر از دیگران باشیم.
تا حد مشخصی، اگر تلاش کنیم و گزینههای بیشتری را امتحان کنیم، میتوانیم شانس بیشتری داشته باشیم. اما با اینکه گزینههای مختلف را امتحان میکنیم، بهتر است که هر جا فهمیدیم مسیر نادرستی را رفتهایم، همانجا برگردیم و به سراغ راههای دیگری برویم.
باور به وجود دست طلایی
بین مفسرانِ بازی بسکتبال و دوستداران این ورزش، باورِ شایعی وجود دارد مبنی بر اینکه بازیکنان در برههای از زمان، دست طلایی میشوند و برای مدتی به امتیازآورانِ تیم تبدیل میگردند. فرض این است که پس از چند پرتاب موفق، اعتماد به نفس بازیکن بالا میرود و آسوده خاطر میشود و به همین دلیل، احتمال موفقیت در پرتابهای بعدی نیز افزایش مییابد.
با این وجود، آقای دکتر توماس گیلوویچ (Thomas Gilovich) یک تحقیق علمی معتبر انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که شاید باور به دست طلایی از درک نادرست مفهوم شانس باشد. به عبارت دیگر تعداد پرتابهای موفق یک بازیکن ارتباطی به چند پرتاب موفق قبلی او ندارد. درست همانطور که احتمال شیر آمدنِ سکه در هر پرتاب، ربطی به نتیجه چند پرتاب قبلی ندارد.
البته این بدان معنا نیست که موفقیتِ پرتابها بستگی به شانس و تصادف دارد. احتمال موفقیت یک پرتابگر ماهر به مراتب بیشتر از یک بازیکن با مهارت کمتر است. اما نکته این است که احتمال موفقیت هر پرتاب برای هر دو بازیکن از موفقیت آنها در پرتاب آخر تأثیر نمیپذیرد، هر چند که تحت تأثیر تواناییهای کلی آنها است.
نکته این جا است که اعتقاد نادرست به دست طلایی، میتواند پیامدهای جدی در برداشته باشد. اگر بازیکنان تصمیم بگیرند که توپ را به بازیکن دست طلایی پاس بدهند یعنی کاری که واقعاً گمان میکنند درست است، تا اینکه توپ را به بازیکن ماهر دیگری بسپارند که مدافعان کمتری دور او را گرفتهاند، عملکرد تیم آنها به میزان قابل توجهی کاهش مییابد.
یک تحقیق از روانشناسان ایرانی در مورد شانس
در سال 1399، 4 نفر از روانشناسان کشورمان، پژوهشی با عنوان نقش برنامههای درسی در شانسِ اشتغال دانشجویان و دانش آموختگان رشتههای کشاورزی انجام دادند. از بین 577 نفر از جامعۀ مخاطب این پژوهش، 274 نفر را به صورت تصادفی انتخاب کردند و متوجه شدند که 82% از این افراد، متاسفانه بیکار هستند.
البته عوامل اقتصادی، اجتماعی، اقلیمی، جغرافیایی و غیره نیز میتوانند از جمله عوامل مؤثر در کاهش میزان اشتغال دانش آموختگان این رشته باشند. نتیجه بعدی که روانشناسان گرفتند این بود که نگرش تحصیلی، بهترین پیشبینیکننده مهارتهای شغلی، انتظارهای شغلی دانشجویان و دانش آموختگان است.
به میزانی که دانشجویان و دانش آموختگان رشته کشاورزی، نسبت به رشته تحصیلی خود دید مثبتتری داشته باشند، امید آنان برای ورود به بازار کار و اشتغال، بهبود مییابد و بیشتر میشود. هنگامی که دانشجویان و دانش آموختگان نسبت به توانایی کسب شده از رشته تحصیلی و آموزشهای ارائه شده در دانشگاه، نگرش مطلوبی داشته باشند، با اعتماد به نفس بالایی وارد بازار کار در جامعه میشوند و شانس اشتغال آنان نیز بالا میرود.
آخرین نتیجۀ روانشناسان این بود که دورههای آموزشی، برنامه درسی مرتبط و امکانات خوب دوره تحصیلی باعث درک و نگرش مثبتتر دانشجویان نسبت به برنامه درسی و درسهای نظری رشته تحصیلی خواهد شد و ادراک مثبت ایشان نسبت به درسهای نظری باعث یادگیری بهتر درسها و رشد بهتر مهارتهای شغلی شده و در نتیجه شانس اشتغال آنها نیز افزایش خواهد یافت.
پروفسور آندریاس آلبِرِکت (Andreas Albrecht) استاد و رئیس دپارتمان فیزیک دانشگاه کالیفرنیا میگوید:
از دیدگاه فیزیک، شانس بسیار واقعی است. علت واقعی بودن شانس، مکانیک کوانتوم است. تصادفی بودن، بخشی از ساز و کار هر اتم و هر مولکول میباشد. افراد با خودشان فکر میکنند اگر دقیقاً موقعیتاش را بدانیم، اگر به اندازه کافی اطلاعات داشته باشیم، در آن زمان هیچ چیز تصادفی نیست و همه چیز را میشود مشخص کرد؛ اما فیزیک کوانتوم با این نظریه مخالف است.
به مثال پرتاب سکه برگردیم:
فرض کنیم از موقعیت هر مولکول در هوا و در بدن خود آگاه باشیم، یعنی تمام جزئیات فیزیکی که ممکن است بر نتیجۀ پرتاب سکه تاثیر بگذارد.
پرتاب سکه حاصل هماهنگی بسیاری از چیزهای مختلف است از جمله حرکت دست، شست و نورونها؛ اگر روی همین نورونها تمرکز کنیم، میبینیم که واکنش نورونها را نمیتوان مشخص کرد.
به طور مثال هر چقدر هم که علم و دانش آن را داشته باشیم و جهت فرود آمدن سکه را تعیین کرده و شانس انسان را مشخص کنیم، در سطح مولکولی، عدم قطعیت کوانتومیای وجود دارد که هرگز نمیشود از آن خلاص شد.
کلام آخر در مورد شانس
ما در این مقاله از برآیند در مورد اینکه شانس چیست و آیا شانس از نظر روانشناسی وجود دارد یا نه صحبت کردیم. با توجه به تحقیقات صورت گرفته در حقیقت این ما هستیم که مشخص میکنیم به شانس اعتقاد داشته باشیم یا نه و آن را چگونه برای خود تفسیر میکنیم. اگر به شانس به دید علمی نگاه کنیم باید یک فرد برونگرا، پر تلاش و با دید مثبت باشیم تا به یک فرد خوش شانس و خوش اقبال تبدیل شویم.
فرآیند تولید و تأیید علمی محتوا
