1,078
2 آبان 1402
فرضیه عشق به طبیعت یا بیوفیلیا (Biophilia)
در تمام جهان و میان همه انسانها، به ندرت میتوان کسی را پیدا کرد که طبیعت را دوست نداشته باشد. حتی پژوهشگرها نیز به این حقیقت دست یافتند زمانی که از مردم خواسته میشود به مکانی فکر کنند که در آن احساس آرامش دارند، بیش از ۹۰ درصد آنها خود را در یک محیطِ طبیعی تصور میکنند. حضور در طبیعت همچنین احساس خوبی به ما میدهد و سلامت جسمی و روانی نیز با مدت زمانی که در طبیعت میگذرانیم ارتباط مستقیم دارد.
اما علت این ارتباط تنگاتنگ ما و طبیعت چیست؟ فرضیهای به نام بیوفیلیا (Biophilia) معتقد است که انسانها تمایل ذاتی به جستجوی ارتباط خود با طبیعت و سایر اشکال زندگی دارند و همین باعث عشق آنها به زندگی میشود. در این مقاله از برآیند قصد داریم بهطور مفصل به بررسی فرضیه بیوفیلیا و اهمیت آن بپردازیم.
بیوفیلیا (Biophilia) چیست؟
اصطلاح بیوفیلی توسط روانکاو آمریکایی آلمانی الاصل اریش فروم (Erich Fromm) در کتاب آناتومی ویرانگری انسانی (۱۹۷۳) مطرح شد که بیوفیلیا را به عنوان «عشق پرشور به زندگی و هر آنچه زنده است» توصیف کرد. این اصطلاح بعدها توسط زیستشناس آمریکایی ادوارد او. ویلسون (Edward O. Wilson) استفاده شد، که پیشنهاد کرد تمایل انسانها به تمرکز و وابستگی به طبیعت و سایر اشکال حیات تا حدی یک مبنای ژنتیکی دارد.
طبیعت در انسانها حس شگفتی و عظمت را ایجاد میکند، زیبایی و گستردگی آن افراد را به تفکر و درک عظمت سوق دهد. همه این احساسات و هیجانها در نهایت باعث میشود تا افراد نسبت به حیوانات و یکدیگر احساس همدلی بیشتری داشته باشند و بیشتر به دنیای پیرامون و روابط خود توجه کنند.
شواهد بسیاری وجود دارد که تایید میکند از آنجایی که انسان ذاتا شیفته و جذب طبیعت است، کیفیت زندگی او نیز رابطه مستقیمی با طبیعت دارد. بهعنوان نمونه، همه ما از ظاهر جهان طبیعی، با تنوع غنی از اشکال، رنگها و جریان زندگی شگفتزده میشویم و بهنوعی از طبیعت به دلیل زیبایی آن قدردانی میکنیم. از این رو، روانشناسان این حس قدردانی ما را زیر چتر مفهومی به نام بیوفیلیا جمع کردهاند و تلاش میکنند تا با تفهیم اهمیت رابطه انسان با طبیعت، کیفیت زندگی افراد را بهبود ببخشند.
در حقیقت برای فهمیدن میزان نقشِ طبیعت در زندگی کافی است قدری به اطراف خود توجه کنیم. توجه کردهاید که ما حتی در زبان خود و برای اصطلاحات عامیانه هم از طبیعت کمک میگیریم؟ برای مثال میگوییم مثل جغد بیدار یا مثل عقاب تیزبین است. بدین ترتیب در حقیقت ما با گنجاندن طبیعت در ابعاد مختلف زندگی به حیوانات و محیط طبیعی اَدای احترام میکنیم و این همان چیزی است که بهعنوان Biophilia میشناسیم.
بیوفیلیا از دیدگاه روانکاوی
فروید، پدر علم روانشناسی، معتقد بود که وجود انسان نمایانگر مبارزه دائمی بین تاناتوس یا غریزه مرگ، و اروس یا غریزه زندگی است. او بیان میکرد در یک انسان سالم، اروس فرمان را بهدست میگیرد و با مزایایی که در مقابل انسان قرار میدهد ما را هدایت میکند.
به همین ترتیب در دیدگاهی مشابه، اریش فروم فرآیندهای پنهان در روان انسان را تحلیل کرد. البته در نظریه فروم، مفاهیمی به نام تاناتوس و اروس که با یکدیگر مقابله میکنند وجود ندارد و به جای آن از واژه بیوفیلیا یا نکروفیلیا (necrophilia and biophilia) استفاده شده است.
نکروفیلیا نیز برگرفته از یونانی باستان به معنای عشق مردگان و بیوفیلیا به معنای عشق به زندگی معنی میشود. فروم همچنین بیوفیلی انسانی را فردی که زندگی را کاملاً دوست دارد و جذب روند زندگی و رشد در همه زمینهها میشود، معنا میکند.
جدایی انسان از طبیعت در نسل جدید
به معنای واقعی کلمه، جدایی انسان از طبیعت با ساخت فضاهای بسته و نسبتاً استریل، از خانه گرفته تا محل کار و اتومبیلها، که در آن انسانهای امروزی از عناصر طبیعت در امان هستند در حال رخ دادن است و بدتر این که کشورهای توسعه یافته در حال حاضر بیشتر وقت خود را صرف ساختن فضاهای بسته میکنند و بیوفیلیا یا همان جنبه عشق و تمایل انسان به طبیعت را به فراموشی سپردهاند!
مشکلات دور شدن زندگی انسانی از طبیعت
همانطور که گفتیم، ریشه بیوفیلیا در ژنتیک انسان نهفته است اما ژنهایی که بر بیوفیلیا تأثیر میگذارند هنوز شناسایی نشدهاند. مشکل اصلی که ما این روزها با آن روبهرو هستیم این است که احتمالاً وابستگی زیاد انسان به فناوری، منجر به تضعیف میل او برای ارتباط با طبیعت شده است.
در واقع، وقتی که ما نسبت به تعامل با جهان طبیعی بیمیل شویم، درک ما از تنوع شکلهای حیات که بهنوعی بقای انسان را تضمین میکند نیز کاهش مییابد و نهتنها باعث تخریب محیط زیست میشود، بلکه باعث سرعت گرفتن انقراض گونهها نیز میگردد. بنابراین، برقراری مجدد ارتباط انسان با طبیعت و حفاظت از طبیعت، این روزها به یک موضوع حیاتی تبدیل شده که روانشناسان بسیاری را نگران کرده است.
به همین دلیل، ویلسون در نظریه Biophilia یک اخلاق حفاظتی را بر اساس ابعاد متعددِ رابطه ذاتی انسان با طبیعت معرفی کرد. این اخلاق سرپرستی و حفاظت از محیط زیست بر مفاهیم مختلفی از جمله موارد زیر متمرکز است:
- وابستگی عملی انسان به طبیعت که بر خدمات زیست محیطی (مانند آب و خاک پاک) طبیعت
- رضایت حاصل از تعامل مستقیم با طبیعت مانند اکتشاف و توسعه مهارتهای فضای باز
- جذابیت فیزیکی طبیعت که در نقش آن به عنوان منبع الهام و آرامش مشهود است
- دلبستگی انسان به طبیعت در قالب ارتباط عاطفی با مناظر و حیوانات
رقابت بیوفیلیا و تکونولوژی
درباره این تفسیر دو دیدگاه وجود دارد که تحت عنوان The Biophilia Hypothesis (1993)، اثری که توسط ویلسون و بومشناس اجتماعی آمریکایی استفان آر. کلرت تدوین شده، ارائه شد. در میان مجموعهای از دیدگاههای ارائهشده، دیدگاههای زیستشناسان آمریکایی لین مارگولیس (Lynn Margulis) و دوریون ساگان (Dorion Sagan) و بومشناس هندی مدهاو گادگیل (Madhav Gadgil) این پیشنهاد را مطرح کردند که برای حفاظت از رابطه انسان با طبیعت تمایل ما به سایر اشکال حیات در تنوع پیشرفتهای تکنولوژیکی موجود در جهان منعکس شود.
طبیعت چطور باعث بهبود کیفیت زندگی ما می شود؟
جای شکی نیست که گذراندن زمان در طبیعت و تعامل با حیوانات میتواند تأثیرات مفیدی بر سلامت جسمی و روانی ما داشته باشد. حتی روانشناسان و محققان معتقدند زمان صرف شده در فضای سبز با سطوح پایینتر استرس، بهبود حافظه و افزایش خلاقیت مرتبط است. از آن مهمتر این که بیش فعالی و افسردگی هم در کودکان و هم بزرگسالان میتواند زمانی که ما وقت بیشتری در فضای باز میگذرانیم کاهش یابد.
مطالعهای نشان داد، افرادی که در یک منطقه سرسبز پیادهروی میکنند نسبت به کسانی که در یک منطقه شلوغ شهری قدم میزنند اضطراب و نشخوار فکری کمتری داشتند. تحقیقات طولانیمدت همچنین نشان میدهد که زندگی در مکانهایی با فضای سبز، با استرس کمتر و رفاه بیشتر مرتبط است.
علاوه بر این، حیوانات خانگی اغلب افراد را مجبور میکنند فعالیت بدنی بیشتری داشته باشند و این نیز باعث افزایش فواید فیزیکی و عاطفی میشود و به افراد در مدیریت استرس کمک میکند.
رابطه مدت زمانی که در طبیعت می گذرانیم و سلامت روان
همانطور که توصیههایی برای این که چه مقدار ورزش کنیم یا سبزیجات بخوریم تا تأثیرات سلامتی آن را ببینیم، معیاری برای این که چه مدت زمان در طبیعت برای افزایش تندرستی مورد نیاز است، وجود دارد. بسیاری از تحقیقات این میزان را دو ساعت در هفته پیشبینی کردهاند. البته در تمامی این تحقیقات رابطه سلامت روان و تندرستی با طبیعت ثابت شده و اغلب این معیار، صرف نظر از زمان صرف شده تایید میشد.
تحقیقات همچنین ثابت کردهاند افرادی که اطراف خود را با انواع مختلفی از گیاهان، چه در داخل و چه خارج از خانه، پر کردهاند میتوانند مزایای سلامت روان را در بسیاری از حوزههای زندگی تجربه کنند. برخی از این مزایا عبارت است:
- مدیریت و کاهش استرس
- کاهش یا بهبود علائم افسردگی
- کاهش علائم PTSD (اختلال استرس پس از سانحه)
- بهبود علائم ADHD
- حافظه قویتر
- بهبود بهرهوری و تمرکز
- خلاقیت بیشتر
- افزایش عزت نفس
بیوفیلیا و باغبانی
باغبانی یکی از فعالیتهایی است که میتواند شکل قدرتمندی از بیان احساس بیوفیلیا باشد. مهارتهای ارزشمندی مانند پذیرش عدم اطمینان، مقابله با کمالگرایی، حضور، اتصال به زمین، ارتباط مؤثر با افراد دیگر و عادات غذایی سالم و ورزش را آموزش میدهد. باغبانی همچنین میتواند استرس را مهار کند و علائم اضطراب و افسردگی را بهطور قابل توجهی کاهش دهد.
تاثیرات ارتباط با حیوانات در زندگی انسان ها
تا به اینجای مقاله، در مورد رابطه حیوانات و طبیعت با انسانها بهطور مفصل صحبت کردیم اما بیاید کمی در مورد تأثیراتی که ارتباط نزدیک با حیوانات میتواند بر کیفیت زندگی ما داشته باشد نیز بپردازیم. باید بگوییم رابطهای که افراد با حیوانات خانگی خود برقرار میکنند میتواند مزایای بسیاری داشته باشد.
حیوانات خانگی، افراد را به ارتباط نزدیکتری با همسایگان یا با غریبهها در خیابان و بهطور کلی جامعه تشویق میکنند و کسانی که حیوان خانگی دارند آسانتر با دیگران ارتباط برقرار میکنند. علاوه بر این، داشتن حیوان خانگی میتواند احتمال این که فرد استرس یا افسردگی را تجربه کند را تا حد قابل توجهی کاهش دهد.
مطابق تحقیقات، کسانی که افسردگی شدید دارند و یک حیوان را به سرپرستی میگیرند، بهتر از آنهایی که افسرده هستند اما حیوان خانگی ندارند با این مشکل مبارزه میکنند. افرادی که سگ دارند نیز نسبت به افرادی که سگ ندارند فعالیت بدنی بیشتری دارند و در نهایت مالکیت یک حیوان خانگی میتواند سلامت قلب را بهبود ببخشد و استرس را کاهش دهد.
تفاوت بیوفوبیا و بیوفیلیا
همانطور که از اسم این دو مفهوم مشخص است، بیوفیلیا و بیوفوبیا بسیار شبیه به هم هستند و به همین دلیل اغلب اوقات با هم اشتباه گرفته میشوند. این در حالی است که بیوفوبیا و بیوفیلیا اگرچه در یک نقطه با هم ارتباط دارند، در بسیاری از موارد متفاوت هستند. در حقیقت بیوفوبیا (Biophobia) ترس از طبیعت یا عناصر خاصی از طبیعت مانند مار، عنکبوت یا خرس است در حالی که بیوفیلیا به عشق و تمایل ذاتی انسان به محیط طبیعی اشاره دارد.
در بیوفوبیا، پاسخهای فیزیولوژیکی قابل اندازهگیری پس از قرار گرفتن در برابر جسمی مانند مار یا عنکبوت که منبع ترس است ایجاد میشود. اما جالب است بدانید این پاسخها نتیجه تکامل در دنیایی است که در آن انسانها دائماً در برابر شکارچیان، گیاهان و حیوانات سمی و پدیدههای طبیعی مانند رعد و برق آسیب پذیر بودند.
ترس در حقیقت یکی از عناصر ارتباط اساسی با طبیعت است که بقای انسان را ممکن میسازد. اما از آنجا که انسانهای نخسین، نیازمند این بودند که با محیط اطراف خود رابطه نزدیکی داشته باشند، از مناظر و صداها به عنوان نشانههای حیاتی، به ویژه برای پاسخهای جنگ یا گریز استفاده میکردند. همین امر باعث شده که ما نیز پس از گذشت هزاران سال همچنان ترسهایی از حیوانات را با خود حمل میکنیم.
بیوفیلیا و عشق به طبیعت؛ چرا در طبیعت احساس آرامش داریم؟
بیوفیلیا (Biophilia) اصطلاحی است که برای معنادهی به تمایل و عشق ما به طبیعت بهوجود آمد و بیان میکند همه انسانها به طور ذاتی عاشق شور و زندگی هستند. در این مقاله همچنین خواندیم که گذراندن وقت در محیط طبیعی چه تاثیرات مثبتی بر روان و جسم ما دارد و چگونه میتواند کیفیت زندگی ما را بهبود ببخشد.
محیط طبیعی و فضای باز همچنین به کاهش استرس و علائم بیماریهای روانی مانند افسردگی یا ADHD کمک میکند و مهارتهای کلیدی مانند ارتباط مؤثر با دیگران و همدلی را به ما آموزش میدهد. افرادی که تعامل بیشتری با طبیعت هستند و شغلهایی مانند باغبانی را انتخاب میکنند نیز مهارت حل مسئله بهتری دارند و آرامش روانی بیشتری را تجربه میکنند.
منبع
دانلود پی دی اف