313
9 آبان 1402
معنای رنج از نظر معنادرمانی
رنج یکی از واقعیتهای زندگی انسان است که از گذشته، مورد توجه فیلسوفان، روانشناسان و اندیشمندان بوده است. معنادرمانی، یک رویکرد روانشناختی است که به دنبال معنا بخشیدن به زندگی انسان است. از نظر معنادرمانی، رنج نیز میتواند معنا داشته باشد. در این مقاله از برآیند، به بررسی معنای رنج از نظر معنادرمانی خواهیم پرداخت.
دکتر ویکتور فرانکل (Viktor Frankl) روانپزشک، نویسنده و عصبشناس اتریشی بود که در اردوگاههای کار اجباری نازیها زندانی شد. او در طول دوران اسارت، به مطالعه معنای زندگی و رنج پرداخت و در نهایت، نظریۀ معنادرمانی را ارائه کرد.
معنادرمانی، یک رویکرد روانشناختی است که به دنبال معنا بخشیدن به زندگی انسان است. فرانکل معتقد بود که انسان موجودی معناجو است و به دنبال معنا در زندگی خود است. او همچنین معتقد بود که رنج می تواند معنا داشته باشد.
دکتر ویکتور فرانکل در سال 1905 در وین، اتریش متولد شد. او در سال 1930 مدرک دکترای پزشکی خود را از دانشگاه وین دریافت کرد. در سال 1938، پس از آنکه اتریش توسط آلمان نازی اشغال شد، او به دلیل یهودی بودن مجبور به ترک کشور شد.
فرانکل به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد و در سال 1942 در دانشگاه کلمبیا شروع به تدریس کرد. در سال 1942 به اردوگاه کار اجباری آشویتس منتقل شد. او در سال 1945 در جریان آزادسازی اردوگاه توسط ارتش شوروی آزاد شد.
دکتر فرانکل در طول دوران اسارت، تجربیات خود را در کتابی به نام «انسان در جستجوی معنا» (Man’s Search for Meaning) به ثبت رساند. این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای روانشناسی در جهان است. فرانکل در سال 1997 در وین درگذشت. او را به عنوان یکی از تأثیرگذارترین روانشناسان قرن بیستم میشناسند.
سه نوع رنج از نظر معنادرمانی
دکتر فرانکل، سه نوع رنج را از نظر معنادرمانی شناسایی کرد:
- رنج اختیاری: رنج هایی که ناشی از انتخابهای خود فرد هستند. مانند رنجی که فرد به دلیل انتخابهای اشتباه خود تجربه می کند.
- رنج اجتناب ناپذیر: رنجهایی که خارج از کنترل فرد هستند. مانند رنجی که فرد به دلیل بیماری، از دست دادن عزیزان یا حوادث طبیعی تجربه می کند.
- رنج انتخابی: رنجهایی که فرد به دلیل انتخاب خود برای مواجه شدن با آنها تجربه میکند. مانند رنجی که فرد به دلیل کمک به دیگران یا دفاع از ارزشهای خود تجربه میکند.
معنای رنج از نظر معنادرمانی
از نظر معنادرمانی، رنج میتواند معنا داشته باشد. معنای رنج در سه بُعد زیر قابل بررسی است:
- معنای شخصی: رنج می تواند فرصتی برای رشد و تعالی فرد باشد. فرد میتواند از طریق رنج، به شناخت بهتر خود و ارزشهای خود دست یابد.
- معنای اجتماعی: رنج میتواند به رشد و تعالی جامعه کمک کند. فرد می تواند از طریق رنج، به دیگران کمک کرده و به ساختن جامعهای بهتر کمک کند.
- معنای وجودی: رنج میتواند به فرد کمک کند تا به معنای زندگی خود پی ببرد. فرد میتواند از طریق رنج، به اهمیت زندگی و ارزشهای آن پی ببرد.
راه های مواجهه با رنج از نظر معنادرمانی
از نظر معنادرمانی، راههای مختلفی برای مواجهه با رنج وجود دارد. برخی از این راهها عبارتند از:
- جستجوی معنا: فرد میتواند از طریق جستجوی معنا در زندگی خود، به رنج خود معنا بخشد.
- پذیرش رنج: فرد میتواند رنج خود را بپذیرد و به دنبال راههایی برای کنار آمدن با آن باشد.
- تبدیل رنج به فرصت: فرد میتواند از رنج خود به عنوان فرصتی برای رشد و تعالی استفاده کند.
مسئلۀ رنج
رنج، تجربهای ناخوشایند است که میتواند به شکلهای مختلفی مانند درد جسمی، از دست دادن عزیزان، بیماری، شکست و … بروز کند. رنج، بخشی اجتناب ناپذیر از زندگی انسان است و همۀ افراد در طول زندگی خود با آن مواجه میشوند.
از نظر معنادرمانی، رنج میتواند معنا داشته باشد. معنادرمانی، یک رویکرد روانشناختی است که به دنبال معنا بخشیدن به زندگی انسان است.
بنیانگذار معنادرمانی، دکتر ویکتور فرانکل، معتقد بود که انسان، موجودی معناجو است و به دنبال معنا در زندگی خود است. او همچنین معتقد بود که رنج میتواند فرصتی برای رشد و تعالی انسان باشد.
دکتر فرانکل اعتقاد دارد:
وقتی انسان با شرایطی آشفته و غیرقابل کنترل مواجه میشود، یا زمانی که با سرنوشتی تغییرناپذیر روبرو میگردد، مانند ابتلا به بیماری لاعلاجی مثل سرطان، فرصتی برای درک عالیترین ارزشها و معنای زندگی، یعنی رنج کشیدن، پیدا میکند. زیرا درد و رنج کشیدن، بهترین فرصت برای بروز ارزشهای وجودی انسان است. آنچه اهمیت دارد، نگرش فرد نسبت به رنج و شیوهای است که آن را تحمل میکند.
برای اینکه این موضوع بهتر قابل درک باشد، خاطره ای از درمانگاه خود در وین اتریش می زند:
روزی، پزشکی سالخورده که به افسردگی شدیدی مبتلا شده بود، برای درمان به من مراجعه کرد. او مرگ همسرش را که دو سال پیش رخ داده بود، به سختی تحمل میکرد؛ زیرا بیش از حد او را دوست میداشت. حال، من چه کمکی میتوانستم به او کنم؟ باید به او چه میگفتم؟
لحظاتی در سکوت گذشت. آنگاه من رو به او کردم و گفتم: «چه میشد اگر تو مرده بودی و همسرت زنده میماند؟»
پاسخ داد: «وای که این خیلی بدتر میشد. بیچاره او چگونه میتوانست همه این درد و رنجها را به تنهایی تحمل کند؟»
در پاسخ گفتم: «پس میبینی که به او هیچ رنجی نرسید و این تو هستی که رنجش را به دوش کشیدهای و اکنون آن را متحمل میشوی؟»
او سکوت کرد، فقط دستم را به آرامی فشرد و از مطب بیرون رفت.
بنابراین، رنج وقتی که معنادار شد، (معنایی چون فداکاری و گذشت) دیگر آزاردهنده نیست.
انگیزه اصلی انسان، درک لذت و گریز از درد نیست، بلکه معنی جویی در زندگی است که به زندگی، معنای واقعی می بخشد.
دکتر فرانکل استدلال می کند که لذت و درد انگیزههای ثانویه هستند؛ ما به دنبال لذت هستیم، زیرا معتقدیم که ما را به خوشبختی میرساند و از درد دوری می کنیم، زیرا معتقدیم که منجر به رنج میشود. با این حال، ایشان استدلال میکند که شادی و رضایت واقعی، از یافتن معنا و هدف در زندگی ناشی میشود.
وقتی در زندگی خود معنایی پیدا می کنیم، انگیزه میگیریم تا زندگی خود را به طور کامل زندگی کنیم و در دنیا تغییر ایجاد کنیم. همچنین در مقابل سختیها مقاومت بیشتری داریم.
خود فرانکل در رنجهای خود در اردوگاههای کار اجباری نازی معنا پیدا کرد. او با استفاده از درد و رنج خود برای کمک به دیگران و ایجاد درک عمیقتر از وضعیت انسانی معنا پیدا کرد.
رنج به خودی خود هیچ معنایی ندارد مگر اینکه ضرورتی داشته باشد!
از دیدگاه معنا درمانی، خودِ رنج بی معنی است، مگر اینکه منجر به چیزی مثبت شود. به عنوان مثال، اگر ما از بیماری رنج میبریم، اما این رنج ما را به ایجاد همدلی با دیگران و وقف زندگی خود برای کمک به دیگرانی که از همان بیماری رنج میبرند، سوق میدهد، پس رنج ما معنادار بوده است.
رنج تنها زمانی معنا دارد که اجتناب ناپذیر باشد. به عنوان مثال، اگر ما از یک بیماری رنج میبریم که میتوانستیم از آن پیشگیری کنیم، رنج ما بی معنی است. با این حال، اگر ما از یک بیماری اجتناب ناپذیر مانند سرطان رنج میبریم، آنگاه رنج ما می تواند معنی دار باشد اگر تصمیم بگیریم با شجاعت و وقار با آن روبرو شویم.
دانلود پی دی اف