34
6 خرداد 1402
در انتظار بازبینی
هر آنچه درباره علوم اعصاب باید بدانید!

امروزه با پیشرفت فناوری و دانش، فرایند تشخیص، درمان و حتی پیشگیری بیماریها تغییرات زیادی کرده است. این پیشرفت در حوزه اختلالات و بیماریهای روانی نیز وجود دارد. زمانیکه برای حل مشکل و اختلالات روانی به روانپزشک مراجعه میکنیم، متخصصان با استفاده از تکنولوژیهای جدید مانند تهیه نقشه مغز و امآرآی عملکرد مغز شما را تحلیل و بررسی میکنند. در نتیجه تشخیص و درمان با دقت و نتیجه بهتری انجام میشود.
بخش قابل توجهی از پیشرفتهای موجود در حوزه روانشناسی و روانپزشکی مدیون تحقیقات پژوهشگران علوم اعصاب است. در این مقاله از وب سایت برآیند ما قصد داریم با علوم اعصاب و سیستم عصبی مغز آشنا شویم و تأثیر علوم اعصاب در روانشناسی را بررسی کنیم. اگر شما هم مشتاق به آشنایی بیشتر با مغز و سیستم عصبی هستید، همراه ما باشید.
علوم اعصاب چیست؟
زیستشناسی و روانشناسی در حوزهی علوم اعصاب با یکدیگر متحد میشوند و به سوالهایی مانند نقش مغز در درک درد یا علت اصلی بیماری پارکینسون پاسخ میدهند. آنها برای پاسخ به چنین سوالهایی از شبیهسازی رایانهای، تصویربرداری، MRI و سایر ابزارها استفاده میکنند تا مکانیسمهای درون هر ناحیه مغز را درک کنند.
پژوهشی نشان میدهد که مغز انسان به طور متوسط از 85 میلیارد نورون و 86 میلیارد سلول مغزی غیرِ نورونی تشکیل شده است. یکی از بزرگترین چالشهای عصبشناسان، نقشهبرداری از تمامی شبکههای ارتباط سلول به سلول در مغز است؛ زیرا همین شبکهها و مدارهای مغزی هستند که تمام افکار، احساسات و رفتارهای انسان را سبب میشوند.
نقشههای بدستآمده که اتصالات جز به جز سیستم عصبی مغز را نشانمیدهد، کانکتوم (Connectome) نامیده میشود. تصویر زیر که یک کانکتوم یا نقشه مغزی است، اتصالهای بین سلولها و بخشهای مختلف مغز را با خطوط رنگی نشان میدهد. با تحلیل و بررسی نقشههای مغزی است که عصبشناسان عملکرد بخشهای مختلف مغز را مییابند و روانپزشکان به تشخیص و درمان اختلالات روانی مبادرت میکنند.
چرا علوم اعصاب اهمیت دارد؟
توانایی مغز در ساخت اتصالها و مدارهای عصبی جدید، نوروپلاستیسیته (Neuroplasticity) نام دارد که زیربنای فرایند یادگیری در مغز است. علوم اعصاب به کشف مدارها و اتصالات موجود در مغز در شرایط مختلف میپردازد. در نتیجه راهکارهایی برای بهبود عملکرد مغز یا پیشگیری و درمان اختلالات روانی و ذهنی ارائه میکند.
در پنجاه سال گذشته با ظهور تکنیکهایی مانند الکتروفیزیولوژی گیره غشایی (membrane Clamp Electrophysiology)، توالی ژنوم و PCR، درک بهتری از فرایندهای مولکولی و سلولی مربوط به یادگیری، تفکر، میل و رفتار بدست آمده است. دانشمندان باور دارند که در آینده نیز با رشد فناوری و رسیدن به اجماع دقیقتری بر روی مفاهیم مغز و سیستم عصبی، رشد بیشتری در حوزهی علوم اعصاب خواهیم داشت و به سوالهای اساسی چون موارد زیر،
پاسخ دقیقتری داده خواهد شد:
- چگونه میلیاردها نورون مجزا در مغز با یکدیگر فعالیت میکنند که یک رفتار حاصل میشود؟
- چه نوع تغییرات داخل مغزی به اختلال و بیماری منجر میشود؟
- چه چیزی مغز انسان را منحصربهفرد ساخته است؟
چگونه علوم اعصاب ما را در شناخت ذهن و مغز یاری کرد؟
همانطور که کامپیوتر با ارتباطات الکتریکی ساخته شده است و کار میکند، مغز نیز با ارتباطات نورونی ساختار یافته است. این ارتباطات نورونی، لوبهای مختلف مغز را به یکدیگر متصل میکنند. دانشمندان مغز را به چهار قسمت تقسیم کردهاند که به هر قسمت لوب میگویند و عبارتند از: لوب پیشانی، لوب آهیانهای، لوب گیجگاهی و لوب پسسری.
همچنین نورونها، ورودی حسی (Sensory input) و خروجی حرکتی (Motor Output) را به مراکز پیام مغز ارتباط داده و اجازه میدهند که داده به سیستم عصبی وارد شود یا به بیرون ارسال شود. یکی از عمدهترین هدف پژوهشهای اخیر در علوم اعصاب، مطالعهی نحوهی عملکرد این به اصطلاح سیمکشیها یا همان اتصالات در مغز است و اینکه در صورت آسیب رسیدن به این اتصالات، چه اتفاقی خواهد افتاد.
پیشرفتهای جدید در تصویربرداری مغزی به پژوهشگران اجازه میدهد تصاویر جزئیتری ببینند و علاوه بر اطلاع از محل آسیبدیدگی در مغز، نوع تاثیرگذاری آسیب را هم ببینند.
به عنوان مثال، عصبشناسان میتوانند بررسی کنند که تواناییهای حرکتی و رفتار شناختی در بیماریهایی چون ام اس (Multiple Sclerosis) و زوال عقل (Dementia) چگونه است. علوم اعصاب، در نیم قرن گذشته رشد و جهش زیادی داشته است و حوزهای است که بهسرعت در حال توسعه است. اما با این حال برای درک ریشههای نورونی رفتار، خودآگاهی و حافظهی انسان به مطالعه بیشتری نیاز است.
علوم اعصاب چگونه به روانشناسی کمک میکند؟
با توجه به اینکه علوم اعصاب بر روی ماهیت فیزیکی هر وضعیت تمرکز دارد، ولی روانشناسی بر روی جنبهی ذهنی و روانی آن متمرکز است؛ ممکن است در نگاه اول این دو حوزه کاملا متفاوت به نظر برسند. اما باید گفت، علوم اعصاب در روانشناسی و همینطور روانشناسی در علوم اعصاب نقش دارد.
روانشناسی و علوم اعصاب میتوانند در جوانب مختلفی مکمل یکدیگر باشند. این دو حوزه در کنار یکدیگر میتوانند به مسائل مرتبط با رفتار، خودآگاهی، شناخت، رشد عصبی، درمان دارویی و تشخیص بهتر اختلالات روانی پاسخهای دقیقتری بدهند.
درک نحوهی عملکرد مغز و استفاده از فناوریهایی چون تصویربرداری مغزی میتواند به یافتن ارتباط بین مغز و حالتهای ذهنی کمک کند. علوم اعصاب روشهای جدید و پیشرفتهای در اختیار متخصصان قرار داده است تا فرایندهای بیولوژیکی که به یک رفتار منجر میشود، را بهتر درک کنند.
در نتیجه درمانگران و روانشناسان میتوانند برای درمان و انجام مداخلات، تصمیم آگاهانهتری بگیرند. بهعنوان مثال، دستاوردهای پژوهشگران علوم اعصاب به روانشناسان و روانپزشکان در درمان بیماریها و اختلالاتی چون پارکینسون، آلزایمر، افسردگی، اوتیسم، شیزوفرنی، اضطراب و اعتیاد کمکهای قابل توجهی کرده است.
پیشرفتهای علوم اعصاب گاهی نظریههای روانشناسی را تقویت و تایید میکند؛ و گاهی نیز تفکرات کلاسیک موجود در روانشناسی را به چالش میکشد. در مقابل، روانشناسی بینشی مهم در مورد پیچیدگی رفتار انسان، که حاصل همه فرایندهای عصبی است، به پژوهشگران علوم اعصاب میدهد و آنها را به چالش دعوت میکند.
به همین دلیل میتوان گفت روانشناسی و علوم اعصاب مانند یک زوج خوشحال در کنار هم هستند و کار میکنند؛ در عینحال یکدیگر را به چالش میکشند، نقد میکنند و همین اتفاق به رشد هر دو کمک میکند. تا به اینجا دانستیم علوم اعصاب چیست و چرا اهمیت دارد. اما برای درک بهتر کارکرد سیستم عصبی و نقش آنها در کیفیت زندگی انسان، بهتر است با سلولهای مغزی و عصبی و عملکرد آنها آشنا شویم.
سلولهای مغز چگونه کار میکنند؟
هنگامی که فکر میکنیم، صحبت میکنیم، غذا میخوریم، راه میرویم یا حتی راحت نشستهایم و عملکردهای بدن در حالت معمول خود در جریان است؛ میلیاردها سلول مغزی و سیستم عصبی بهسختی در حال فعالیت هستند.
مغز یک عضو پردازندهی داده است و سلولهای مغز تمام دادههای عصبی بهدست آمده از طریق نورونها را تقویت و کنترل میکنند.
نورونها با استفاده از هدایت تکانههای الکتریکی، دادههای عصبی را انتقال میدهند. در خلال توسعه، فعالسازی و بهبود این شبکههای نورونی است که مغز میتواند دادههای جهان پیرامون را درک کند، یاد بگیرد و رفتار کند. اما در مغز تنها نورونها وجود ندارند، سلولهای مغزی دیگری به نام گلیا (Glia) نقشهای مختلفی در حفظ عملکرد خوب سیستم بر عهده دارند.
نورون چیست؟
بین آکسونِ نورون انتقالدهنده و دندریتهای نورون دریافتکننده، یک فضای خالی (گپ Gap) وجود دارد که سیناپس (Synapse) نامیده شده است. سیناپس محلی است که در آن سیگنالها بین سلولهای مغزی منتقل میشود. سیستم عصبی دربردارندهی صدها نوع مختلف نورون است که هر کدام متناسب با عملکردشان، ظاهر ویژهای دارند.
- نورونهای حسی (Sensory neurons) سیگنالهایی را از ارگانهای حسی چون: لامسه، بینایی، شنوایی، چشایی و بویایی منتقل میکنند.
- نورونهای حرکتی (Motor neurons) به منظور کنترل حرکت، سیگنالهایی را از مغز به سوی ماهیچههای بدن حمل میکنند.
- نورونهای داخلی (Interneurons) سیگنالهایی را بین نورونهای حسی و حرکتی و همچنین بین خودشان، انتقال میدهند.
چگونه نورونها ارتباط ایجاد میکنند؟
نورونها با استفاده از سیگنالهای الکتریکی یا پتانسیل عمل (Action Potential)، ارتباط ایجاد میکنند. بهمنظور اینکه یک نورون سیگنال خود را انتقال دهد، در ابتدا باید سیگنال دیگر نورونها را به وسیلهی دندریتهای خود دریافت کند، تا بهطور مؤثر فعال شود. سپس، یک پتانسیل عمل در آکسونِ نورون تولید میشود و در طول آکسون منتقل میشود.
برای انتقال داده از آکسون یک نورون به دندریت نورون دیگر، سیگنالی باید از فضای خالی بین دو نورون، یعنی سیناپس عبور کند، به همین دلیل در این فاصله، سیگنال الکتریکی به یک سیگنال شیمیایی تبدیل میشود.
پتانسیل عمل، رهاسازی مولکولهایی به نام انتقالدهندههای عصبی (Neurotransmitters) را سبب میشود، که از یک سر سیناپس به سر دیگر عبور میکند. زمانی که این مولکولها از سیناپس عبور میکنند، سیگنال شیمیایی به سیگنال الکتریکی بازتبدیل میشود تا به سوی نورون بعدی حرکت را ادامه دهد.
اثر نهایی سیگنال انتقالی از یک نورون به نورون دیگر به عملکرد سیناپس بستگی دارد، که آن هم به نوع انتقالدهندهی عصبی آزادشده وابسته است. سیناپسهای محرک (Excitatory Synapses) سیگنالهایی را ارسال میکنند که نورون بعدی را به تولید پتانسیل عمل تشویق میکند؛ در حالیکه سیناپسهای مهارکننده (Inhibitory Synapses) در مقابل این اتفاق، کار میکنند. هر نورون از هر دو سیناپس مهارکننده و محرک، سیگنالهایی دریافت میکنند.
ارتباطات متقابل در بین نورونها، زمینه را برای شکلگیری شبکهی پیچیدهی پردازش داده فراهم میسازد. در طول زمان، بسته به الگوی فعالیت نورونها، این ارتباطات میتواند قویتر یا ضعیفتر شود. تغییرات در ساختار و عملکرد در سطح سیناپسهای بین نورونها، اتفاق میافتد. توانایی سلولهای مغزی در ایجاد این تغییرات، نقش مهمی در توانایی یادگیری دارد.
انتقالدهندههای عصبی چه هستند و چگونه کار میکنند؟
انتقالدهندههای عصبی موارد زیر را دربردارند:
- استیلکولین (Acetylcholine) برای کنترل ماهیچهها، ترشح هورمونها و همچنین عملکرد شناختی بسیار اهمیت دارد.
- نورپینفرین (Norepinephrine) کلید عملکرد سیستم عصبی سمپاتیک و پاسخ «جنگ یا گریز» در مواقع مختلف است.
- دوپامین (Dopamine) به تنظیم خلقوخو و رفتارپاداشی کمک میکند، همچنین حرکات بدن را کنترل میکند.
- سروتونین (Serotonin) در خواب، اشتها، خلقوخو، کنترل دما و سایر عملکردها نقش دارد.
- گلوتامت (Glutamate) متداولترین انتقالدهندهی عصبی محرک در سیستم عصبی است که در عملکردهای متعددی نقش دارد.
- گابا (GABA(gamma-aminobutyric acid)) گستردهترین انتقالدهندهی عصبی مهارکننده است که در مجموعهی زیادی از عملکردها نقش دارد.
بسیاری از اختلالات روانی و عصبی به مشکلی در فعالیت یک یا چند انتقالدهندهی عصبی مرتبط است. برای مثال، کمبود فعالیت دوپامین، بخشی از بیماری پارکینسون است و بیماری آلزایمر با عدم وجود فعالیت مربوط به استیلکولین ارتباط دارد.
بسیاری از درمانهای پزشکی در راستای افزایش یا کاهش فعالیت انتقالدهندههای عصبی انجام میشود. مهارکنندههای انتخابی بازجذب سرتونین (SSRIs) اغلب برای درمان افسردگی و سایر اختلالات روانپزشکی تجویز میشوند تا سطح سرتونین در بدن فرد افزایش یابد.
داروهای ضد تشنج که در درمان صرع استفاده میشوند، بر روی گابا عمل میکنند. داروهایی که برای درمان بیماری پارکینسون تجویز میشود، مانند الدوپا (L-DOPA) عملکرد دوپامین را تقویت میکند.
سایر سلولهای مغزی: گلیا (Glia)
اگرچه نورونها بهعنوان جز اصلی مغز و سیستم عصبی در نظر گرفته میشوند، اما تمام کارها را آنها انجام نمیدهند. گلیا یک دسته از سلول غیرنورونی است که سیگنال الکتریکی انتقال نمیدهد اما نقش مهمی در سیستم عصبی دارد. سلولهای گلیا ساختار لازم را فراهم میکنند و نقش حمایتی برای نورونها دارند تا نورونها بتوانند عملکرد خود را بهدرستی انجام دهند.
انواع مختلفی از سلول گلیا با وظایف و اهداف مختلف وجود دارد. بیشترین نوع سلول گلیا در دستههای زیر قرار میگیرند:
- میکروگلیا (Microglia) از ایمنی سیستم عصبی مرکزی در برابر تهدید بیماریهای احتمالی دفاع میکند. همچنین بقایای مرگ و آسیب سلولی را دفع میکند.
- آستروسایتز(Astrocytes) بهدلیل ظاهر ستارهای شکلی که دارد، اینگونه نامگذاری شده است. این سلول با کمک به حفظ محیط مناسب خارج از نورونها، از عملکرد نورونها حمایت میکند. همچنین این نوع سلول میتواند بهطور مستقیم بر فعالیت انتقالدهندههای عصبی در سیناپسهای بین نورونها اثر بگذارد.
- اولیگودندروسایتز (Oligodendrocytes) یک حمایت ساختاری برای آکسونهای نورون در طول فرایند تولید میلین (Myelination) فراهم میسازد. مادهی تولید شده در این فرایند، میلین (Myelin)، پوششی محافظ در اطراف آکسون میسازد که به آنها امکان انتقال بهتر سیگنالهای الکتریکی را میدهد.
زیرشاخههای مطالعاتی در علوم اعصاب
علوم اعصاب یک زمینه مطالعاتی گسترده است که زیرشاخههای متعددی دارد و هر کدام به بررسی بخشهایی از مغز و سیستم عصبی میپردازند. با توجه به پیچیدگی و درهمآمیختگی جنبههای مختلف ذهن، علوم اعصاب با بسیاری از حوزههای دیگر همپوشانی دارد و این حوزهها میتوانند یکدیگر را تقویت کنند یا نتایج تحقیقاتشان با یکدیگر تلفیق شود.
بهعنوان مثال نتایج تحقیقات پژوهشگران حوزه علوم شناختی میتواند برای محققان علوم اعصاب که در حوزه اختلالات روانی کار میکنند، مفید باشد. دانشمندان علوم اعصاب که اغلب افرادی با مدرک دکترا هستند در زیرشاخههای زیر فعالیت میکنند:
- علوم اعصاب شناختی (Cognitive Neuroscience)
- علوم اعصاب اجتماعی (Social Neuroscience)
- علوم اعصاب بالینی (Clinical Neuroscience)
- علوم اعصاب رشد (Developmental Neuroscience)
- علوم اعصاب عواطف (Affective Neuroscience)
- علوم اعصاب رفتاری (Behavioral Neuroscience)
- علوم اعصاب محاسباتی (Computational Neuroscience)
علوم اعصاب شناختی
در علوم اعصاب شناختی، مکانیسمهای نورونی که اساس تفکر و درک است بررسی میشود. در این حوزه چگونگی پردازش اطلاعات در فرایندهای یادگیری، بهیادسپاری، تصمیمگیری و حل مسئله در مغز مورد مطالعه قرار میگیرد. بهطور کلی در این حوزه، فرایندهای بیولوژیکی که در انسان زمینه را برای شناخت فراهم میسازد، مطالعه میشود.
عصبشناسان شناختی نحوهی پردازشها و تواناییهای ذهنی در مغز را بررسی میکنند. آنها معیارهای شناخت و سایر جنبههای هر مغز، از منظر تنوع ساختاری و تفاوت در عملکرد نواحی مختلف مغز تا فعالیتهای هر نورون، را تحلیل و بررسی میکنند. چنین تحقیقاتی، ما را نسبت به هر ناحیه مغز آگاه میسازد. بهعنوان مثال، این تحقیقات نشان میدهد در زمانیکه یک فرد در حال خواندن یا بهخاطرسپردن است، کدام بخش مغز او فعال و درگیر است.
علوم اعصاب اجتماعی
پژوهشگران علوم اعصاب اجتماعی، مغز را در شرایط ارتباطاتش با دیگران و زندگی اجتماعی مورد مطالعه قرار میدهند. این پژوهشها نشان داده است که انسان، گونهای بسیار اجتماعی است و پیچیدگی تعاملات اجتماعی بهنوعی میتواند توضیحدهندهی تکامل مغز انسان امروز باشد.
عصبشناسان اجتماعی روابط بین سیستم نورونی و جنبههای مختلف شناخت و رفتار اجتماعی را مطالعه میکنند. این فرایندهای ذهنی مواردی چون: شناسایی فردی بهعنوان عضوی از یک گروه اجتماعی و تلاش برای درک دیدگاه دیگران را دربرمیگیرد.
علوم اعصاب بالینی
عصبشناسی بالینی بخشی از مطالعات علوم اعصاب است که بر اختلالات عصبی و ذهنی تمرکز دارد. در این مطالعات، اختلالات مطرح شده در حوزهی روانپزشکی و روانشناسی بالینی مانند: افسردگی، اختلالات اضطرابی و همینطور بیماریهای عصبی مانند آلزایمر و اماس مورد مطالعه قرار میگیرند. هدف اصلی تحقیقات عصبشناسان در زمینهی بالینی، کمک به بهبود روشهای تشخیص، درمان و پیشگیری از اختلالات روانی و ذهنی است.
علوم اعصاب رشد
عصبشناسان حوزهی رشد بهدنبال توضیحی برای نحوهی شکلگیری و تغییر سیستم عصبی و مغز هستند. مطالعهی اینکه تغییرات مغز در سنین مختلف با تکامل و رشد تفکر و درک افراد چه ارتباطی دارد، عصبشناسی رشد یا تکاملی نامیده میشود. عصبشناسان رشد، هر دو مسیر معمول و غیرمعمولِ رشد سیستم عصبی را بررسی میکنند تا مبنای عملکرد طبیعی و مختلشده را درک کنند.
علوم اعصاب عواطف
اعصابشناسی عواطف نحوهی ایجاد احساس توسط مغز را بررسی میکند. این حوزه مشخص میکند چگونه ساختارها، فعلوانفعالات شیمیایی و شبکهها در مغز به حالتهای عاطفی مانند عصبانیت، ترس، لذت، تمایل و تجربههای پیچیدهی احساسی منجر میشوند. عصبشناسان علاوه بر انسان، از نتایج بررسی پاسخهای احساسی حیوانات نیز استفاده میکنند تا ماهیت این پاسخها را بهتر درک کنند.
علوم اعصاب رفتاری
عصبشناسی رفتاری که بهعنوان روانشناسی زیستی نیز شناخته میشود، چگونگی عملکرد مغز و سیستم عصبی در فراهمسازی زمینهی هر رفتار را مورد مطالعه قرار میدهد. تحقیقات انجام شده در عصبشناسی رفتاری با حوزههای دیگر علوم اعصاب مانند: عصبشناسی شناختی و عصبشناسی عواطف همپوشانی دارد.
علوم اعصاب محاسباتی
عصبشناسی محاسباتی بخشی از مطالعات مغز است که در آن از مدلسازی رایانهای و ابزارهای ریاضی استفاده میکنند تا چگونگی عملکرد مغز را در تمام موقعیتها و پیچیدگیها رمزگشایی و درک کنند.
رویکردهای عصبشناسی محاسباتی به محققان کمک میکند که بتوانند با حجم بالایی از دادههای سیستم عصبی کار کنند. همچنین بررسی میکند چگونه رویدادی در سطح شیمیایی رخ میدهد و به سطح شبکههای نورونی منتقل میشود و در نهایت یک رفتار یا شناخت را ایجاد میکند.
جمع بندی علوم اعصاب
در این مقاله، علمی مهم و موثر در پیشرفت روانشناسی، یعنی علوم اعصاب را شناختیم. سیستم عصبی و مغز را بررسی کردیم و دانستیم که تمام رفتار، تفکر و احساس ما به عملکرد کوچکترین سلولهای مغزی مرتبط است و علوم اعصاب به شناخت این ارتباط کمک میکند. در نهایت با زیرشاخههای مختلف علوم اعصاب و نقش آنها در شناخت بهتر انسان و بهبود کیفیت زندگی آشنا شدیم.
منبع اولمنبع دوممنبع سوممنبع چهارم
فرآیند تولید و تأیید علمی محتوا
