135
20 اسفند 1402
روانشناسی هدف گذاری | هدفگذاری چه اهمیتی در روانشناسی دارد؟
هدف گذاری ابزارِ قدرتمندی است که میتواند جنبههای مختلف زندگی ما را به میزان قابلتوجهی بهبود بخشد. هدف گذاری باعث میشود انگیزه و تمرکز بیشتری روی کارهای خود داشته باشیم. در واقع روانشناسی هدف گذاری یک جنبه ضروری از پیشرفت شخصی و حرفهای است. یک هدفِ روشن میتواند بهعنوان یک نقشۀ راه عمل کرده و اقدامات و تصمیماتمان را به سمت رسیدن به نتایج مطلوب هدایت کند.
در این مطلب از برآیند قصد داریم کمی در موضوع روانشناسی هدفگذاری عمیق شویم و ببینیم که اساساً چرا هدف تعیین میکنیم؟ همچنین در ادامه به سؤالات مهمی در مورد هدف گذاری پاسخ خواهیم داد، از جمله اینکه روانشناسی، هدف گذاری را چگونه تعریف میکند؟
چه نظریههایی در مورد هدفگذاری وجود دارد؟ انواع اهداف کداماند؟ روشهای پرکاربرد در هدف گذاری کداماند؟ هدف گذاری چه اهمیتی در روانشناسی دارد؟ و چگونه با موانع رسیدن به اهداف مواجه شویم؟ از شما دعوت میکنیم تا انتهای این مطلب همراه ما باشید.
چرا هدف تعیین میکنیم؟
در درجه اول ما هدف تعیین میکنیم؛ چون حس خوبی به ما میدهد. وقتی هدفی برای زندگی خود مشخص میکنیم در واقع به زندگیمان جهت میدهیم، این هدف انگیزه ما را برای تلاش کردن بیشتر میکند و باعث میشود بهتر تمرکز کنیم. تعیین کردن هدف برای زندگی باعث رضایت ما میشود و با دیدگاه مثبتتری به زندگی نگاه خواهیم کرد.
از منظر روانشناختی، اهداف نقش غالبی در شکلدهی نگاه ما به خود و دیگران دارند. فردی که متمرکز و هدفگرا است احتمالاً رویکرد مثبتتری نسبت به زندگی دارد و شکستها را بهعنوان شکستهای موقتی در نظر میگیرد نه کاستیهای شخصی.
تعریف هدفگذاری از دیدگاه روانشناسی
از دیدگاه روانشناختی، به فرایند آگاهانه ایجاد اهداف خاص، قابلاندازهگیری، قابلدستیابی، مرتبط و محدود به زمان هدفگذاری گفته میشود. هدفگذاری افکار، احساسات و اقدامات ما را به سمت کسب یک نتیجه مطلوب هدایت میکند.
نظریهها و چارچوبهای موجود در مورد روانشناسی هدفگذاری
چندین نظریه و چارچوب برجسته در روانشناسی وجود دارد که مفهوم هدفگذاری و تأثیر آن بر انگیزه، عملکرد و رفاه را بررسی میکند. در ادامه قصد داریم به برخی از آنها بپردازیم:
تئوری تعیین هدف یا تئوری هدفگذاری (Goal-Setting Theory)
این تئوری توسط ادوین لاک و گری لاتام مطرح شد و بیان میکند که اهدافِ مشخص، چالشبرانگیز و قابلاندازهگیری نسبت به اهداف مبهم یا آسان مؤثرتر هستند. این تئوری شامل پنج اصل زیر است که به ما در تعیین اهداف مؤثر کمک میکند:
- وضوح: اهداف باید واضح و بدون ابهام باشند. میتوانیم این کار را با گنجاندن اهداف قابلاندازهگیری یا مشخص کردن چارچوبهای زمانی برای نظارت بر پیشرفت خود انجام دهیم.
- چالشبرانگیز بودن: اهداف باید دشوار اما قابلدستیابی باشند و افراد را وادار به گسترش تواناییهای خود کنند. بهتر است اهدافی را انتخاب کنیم که ما را به چالش بکشند و ما را درگیر کار کنند. اگر اهدافمان خیلی آسان باشند ممکن است هنگام دستیابی به آنها در ما احساس رضایت ایجاد نکند.
- تعهد: اهدافمان باید پذیرفته شده باشند و چرایی آنها را درک کرده باشیم؛ آنها را متعلق به خود بدانیم و به آنها متعهد باشیم.
- بازخورد: این اصل در هنگام تعیین اهداف حرفهای بیشتر به کار میآید؛ در طول فرایند دستیابی به هدف از مدیران یا همکاران بازخورد بخواهیم. این کار میتواند به ما کمک کند پیشرفت خود را بهتر ارزیابی کنیم و شانس موفقیت خود را افزایش دهیم.
- ساده کردن وظایف: در حالی که اهداف باید چالشبرانگیز باشند، باید قابلمدیریت باشند و بیش از حد پیچیده نباشند. تقسیم اهدافِ پیچیده به مراحل کوچکتر و دستیافتنی میتواند به حفظ انگیزه و تمرکز کمک کند.
تحقیقات بسیاری از نظریه لاک پشتیبانی میکنند و این نظریه اغلب در موارد مختلف از جمله تجارت، آموزش و توسعه فردی مورد استفاده قرار میگیرد.
تئوری خودمختاری (Self-Determination Theory)
تئوری خودمختاری یک نظریه روانشناختی است که بر انگیزه انسان و رشد شخصیت او تمرکز دارد. به طور کلی این نظریه بررسی میکند که انگیزه واقعی افراد از کارهایی که انجام میدهند چیست؟
همچنین این تئوری چگونی رشد و تغییراتی که در طول زمان در آنها شکل میگیرد را بررسی میکند. ایده اصلی پشت نظریه SDT این است که افراد یک سری نیازهای روانشناختی ذاتی دارند که رفتار آنها را هدایت میکند.
سه مفهوم کلیدی در نظریه خودمختاری وجود دارد:
استقلال یا خودمختاری
استقلال یا خودمختاری، نیاز به کنترل بر اعمال و انتخابهای خود اشاره دارد؛ به این معنی که فرد دارای استقلال، احساس میکند که کارهایش را به میل خود انجام میدهد و تحت فشار و اجبار قرار ندارد.
بهعنوان مثال اگر هدفمان این است که با دویدن منظم، آمادگی جسمانی خود را بهبود ببخشیم و این هدف را به این دلیل تعیین کردهایم که واقعاً میخواهیم سلامتی خود را بهبود دهیم و احساس خوبی نسبت به خود داشته باشیم، میتوانیم بگوییم در تعیین این هدف مستقل و خودمختار بودهایم.
در واقع ما بر اساس خواستهها و انگیزههای خود تصمیم گرفتهایم. از طرف دیگر، اگر واقعاً علاقهای به دویدن نداریم و صرفاً به این دلیل که دوستان یا خانوادهمان به ما فشار میآورند این هدف را برای خود تعیین کنیم، این خودمختاری نیست.
شایستگی
شایستگی نیاز به احساس توانایی و تأثیرگذاری در اعمال خود است. زمانی که افراد شایستگی را تجربه میکنند، احساس میکنند که مهارتها و تواناییهایی برای مقابله با چالشها و در نتیجه موفقیت دارند. بهعنوان مثال، فردی را تصور کنیم که هدفش این است که نواختن گیتار را یاد بگیرد.
در ابتدا او نمیداند حتی چطور باید گیتار را در دست بگیرد، اما با تمرین و یادگیری مداوم کمکم میتواند پیشرفت خود را در این زمینه ببیند و احساس شایستگی را تجربه کند. در واقع او احساس میکند توانایی و شایستگی این را دارد که در کاری که انتخاب کرده به موفقیت دست پیدا کند.
رابطه
رابطه به معنی نیاز به احساس ارتباط با دیگران و تجربه احساس تعلق است. همیشه شنیدهایم که گفتهاند انسانها موجوداتی اجتماعی هستند و روابط نقش مهمی در زندگی ما دارند. داشتن حمایت اجتماعی و احساس تعلق، نقش مهمی در تعیین هدف ایفا میکند و میتواند انگیزه و موفقیت را افزایش دهد.
انواع اهداف
احتمالاً تاکنون شناختهشدهترین دستهبندی که از اهداف شنیدهایم یا خواندهایم تقسیم کردن اهداف به دو دسته اهداف بلندمدت و کوتاهمدت است؛ اما در روانشناسی اهداف را در یک دستهبندی سهگانه نیز قرار میدهند که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد:
اهداف فرایندمحور
اهداف فرایندی شامل اجرای برنامههای خاص است. برای مثال وقتی تصمیم میگیریم صبحها برای دویدن به بیرون از خانه برویم در واقع هدف ما این است که هر روز این فرایند را تکرار کنیم و عادتی ایجاد کنیم که در نهایت منجر به دستیابی به یک هدف بزرگتر شود. به زبان سادهتر اهداف فرایندی در مورد اقداماتی است که ما برای رسیدن به یک نتیجه مطلوب انجام میدهیم.
اهداف عملکرد محور
اهداف عملکردی مربوط به کمیسازی و اندازهگیری تلاشهایی است که برای دستیابی به اهداف بزرگتر خود انجام میدهیم. اهداف عملکردی اهدافی هستند که به ما کمک میکنند تا شاخصهایی برای رسیدن به اهداف خود تعیین کنیم، همچنین پیشرفت خود را رصد کرده و انگیزهای برای ادامه کار سخت ایجاد کنیم. بهعنوان مثال، تعیین هدف برای مطالعه حداقل ۶ ساعت در روز یا ورزش حداقل ۳۰ دقیقه در روز به ما این امکان را میدهد که تلاشهای خود را بسنجیم و پیشرفت خود را در طول زمان پیگیری کنیم.
اهداف نتیجه محور
اهداف نتیجه محور دستاوردها یا نتایج نهایی را نشان میدهند که ما قصد داریم به آنها دست یابیم. این اهداف در واقع نقطه اوج اهداف فرایندی و عملکردی ما هستند. در اهداف نتیجه محور به طور شفاف مشخص است که برای چه تلاش میکنیم و چه چیزی را میخواهیم به دست بیاوریم، این اهداف به ما کمک میکند تا روی تصویر بزرگتر متمرکز بمانیم. برنده شدن در یک مسابقه ورزشی، رسیدن به وزن مورد نظر یا کسب رتبه برتر در مدرسه نمونههایی از اهداف نتیجه محور هستند.
روشهای پرکاربرد در هدفگذاری روانشناسی
احتمالاً هدفگذاری به روش SMART به گوشمان آشناست. اما این تنها متد هدفگذاری نیست، سیستمها و چارچوبهای مختلفی برای هدفگذاری وجود دارد که ما در این مطلب تنها به آنها اشاره خواهیم کرد.
روش ABC
Achievable (قابلدستیابی): هدف باید دستیافتنی و چالشبرانگیز باشد.
Believable (باورپذیر): به خود و ظرفیتهای خود ایمان داشته باشیم.
Committed (متعهد): به کار برای رسیدن به هدف تعهد داشته باشیم.
روش OKRs
المانهای مهم این مدل عبارتاند از:
Objective (عینی): یک هدف مهم، مشخص و واضح تعریف شده که الهامبخش و چالشبرانگیز است.
Key Results (نتایج کلیدی): معیارهای موفقیت قابلاندازهگیری که دستیابی به هدف را دنبال میکند.
مدل Be-Do-Have
المانهای مهم این مدل عبارتاند از:
?Be: Who do I need to be in order to accomplish this goal
برای رسیدن به این هدف باید چه کسی باشم؟
?Do: What do I need to do in order to accomplish this goal
برای رسیدن به این هدف چه کاری باید انجام دهم؟
?Have: What do I need to have in order to accomplish this goal
برای رسیدن به این هدف چه چیزی باید داشته باشم؟
روش CLEAR
CLEAR مخفف حروف زیر است:
Collaborative: مشارکتی
Limited: محدود
Emotional: مهیج
Appreciable : قابل تقدیر
Refinable : قابل اصلاح
است.
روش HARD Goals
المانهای این روش عبارتاند از:
Heartfelt: از صمیم قلب و بیریا
Animated: پویا و سرزنده
Required: الزامی
Difficult: دشواری
روش WOOP
المانهای این روش نیز بهصورت زیر تعریف میشوند:
- آرزو (Wish): یک نتیجه خاص و مثبت را که میخواهیم به آن برسیم انتخاب میکنیم.
- نتایج مورد انتظار (Outcome Expectancy): خود را در حال رسیدن به این نتیجه خاص تجسم میکنیم و پیامدهای مثبت آن را تصور میکنیم.
- شناسایی موانع (Obstacle Identification): موانع احتمالی که ممکن است مانع رسیدن ما به خواستهمان شود را شناسایی میکنیم.
- برنامهریزی (Plan): یک هدف قابل اجرا و یک برنامه دقیق که مشخص میکند چه زمانی، کجا و چگونه بر موانع شناسایی شده برای رسیدن به هدف خود غلبه خواهیم کرد تعیین میکنیم.
اهمیت روانشناسی هدفگذاری
موضوع هدفگذاری بسیار گسترده است و در زمینههای مختلفی از جمله، روانشناسی، اقتصاد و مدیریت اهمیت دارد. ما در ادامه قصد داریم به اهمیت هدفگذاری در روانشناسی بپردازیم و ببینیم که این مفهوم با چه مفاهیم دیگری در روانشناسی ارتباط دارد:
هدفگذاری و ارتباط آن با انگیزه
شاید مهمترین موضوعی که هدفگذاری به آن گره میخورد موضوع انگیز است. انگیزه چیزی است که ما را به اقدام در جهت دستیابی به اهدافمان سوق میدهد. انگیزه میتواند دلیلی باشد که چرا باید کاری را انجام دهیم. انگیزه میتواند از منابع مختلفی مانند خواستههای درونی، پاداشهای بیرونی یا احساس هدفمند بودن ناشی شود.
اما تعیین هدف و انگیزه چگونه به هم مرتبط هستند؟ هدفگذاری، هدف مشخصی برای کار کردن در اختیار ما قرار میدهد که با تلاش کردن میتوانیم آن را به دست بیاوریم. در واقع هدفی که در ذهن داریم میتواند انگیزه ما را برانگیزد؛ زیرا دلیلی برای تلاش و اقدام داریم. بیایید برای یک دقیقه تصور کنیم که هیچ هدفی در ذهن ما نبود، چه دلیلی داشت که کاری انجام دهیم؟
هدفگذاری به تلاشهای افراد جهت میدهد، به آنها انرژی میبخشد و چالشبرانگیز بودن اهداف حس موفقیت را در آنها به وجود میآورد.
هدفگذاری و ارتباط آن با تمرکز
تعیین هدف تأثیر مثبتی بر توانایی فرد برای متمرکز ماندن و عدم حواسپرتی دارد. بر اساس یک مقاله منتشر شده وبسایت فوربس هدفگذاری بر رفتار ما تأثیر میگذارد و باعث میشود اقدامات خاصی را برای رسیدن به اهدافمان انجام دهیم، به حفظ تمرکز کمک میکند و باعث میشود تمرکزمان به سمت رسیدن به هدف هدایت شود، تداوم حرکت به سمت هدف را تقویت میکند و ما را به اولویتبندی و خودسازی تشویق میکند.
تعیین هدف و ارتباط آن با سلامت روان
گفتیم که هدفگذاری به زندگی ما جهت میبخشد، در نتیجه میتواند انگیزه ما را تقویت کرده و به زندگیمان معنا ببخشد. هدفگذاری بهعنوان یک عنصر مشترک در رواندرمانیهای مختلف شناسایی شده و برای کمک به اثربخشی آنها پیشنهاد میشود. نتایج یک تحقیق نشان داد که تعیین هدف، زمانی که بهدرستی مورد استفاده قرار گیرد، میتواند تأثیرات مثبت قابلتوجهی بر وضعیت عاطفی، بهرهوری، چشمانداز آینده جوانان و چالشهای سلامت روان داشته باشد.
تعیین هدف و ارتباط آن با توسعه فردی
مطالعات متعدد نشان دادهاند که هدفگذاری تأثیر قابلتوجهی بر رشد فردی در حوزههای مختلف از جمله تحصیلات و شغل دارد. تعیین هدف با افزایش انگیزه، خودکارآمدی، خودتنظیمی و عملکرد بهتر تحصیلی مرتبط است.
علاوه بر این، هدفگذاری با افزایش سطح انگیزه، عزتنفس، اعتمادبهنفس و استقلال فردی در افراد مرتبط است. با وجود اینکه برخی از مطالعات نشان میدهند که تعیین هدف ممکن است همیشه تأثیر فوری بر جنبههای خاصی از رشد شخصی، بهویژه در جمعیتهای جوانتر نداشته باشد، اما مزایای بلندمدت آن مشهود است.
نتایج تحقیقات دیگری که روی تعدادی از بزرگسالان (جوان) انجام شد نشان داد افرادی که اهداف روزانه داشتند و وظایف سازماندهی شدهای را بر اساس این اهداف برای خود مشخص میکردند، بهرهوری بالاتری نسبت به بقیه افراد داشتند، این افراد کمتر کسل میشدند و آثار رضایت از خود در آنها بیشتر بود.
به طور کلی، هدفگذاری ابزاری قدرتمند برای افزایش رشد و توسعه فردی است.
هدفگذاری و هوش هیجانی
هوش هیجانی Emotional Intelligence به توانایی تشخیص، درک و مدیریت احساسات خود و دیگران اشاره دارد. هوش هیجانی شامل آگاهی از احساسات و تأثیر آنها بر اعمال ما و همچنین توانایی همدلی با دیگران و مدیریت مؤثر تعاملات اجتماعی است.
مطالعات متعددی رابطه مثبتی بین هدفگذاری و هوش هیجانی نشان دادهاند. بهعنوان مثال، یک مطالعه روی عملکرد بازیکنان بسکتبال نشان داد که هدفگذاری میتواند سطوح هوش هیجانی را افزایش دهد و منجر به بهبود نتایج و عملکرد بهتر شود.
این یافتهها نشان میدهد که هدفگذاری میتواند تأثیر قابلتوجهی بر هوش هیجانی داشته باشد که به نوبه خود بر جنبههای مختلف عملکرد و رفاه انسان تأثیر میگذارد.
بنابراین، اگر بخواهیم به برخی از مزایای هدفگذاری از دیدگاه روانشناسی اشاره کنیم میتوانیم به موارد گفته شده رجوع کنیم، یعنی:
- افزایش انگیزه
- افزایش تمرکز
- معنا بخشیدن به زندگی
- افزایش تابآوری و انعطافپذیری
- تأثیرات مثبت قابلتوجه بر وضعیت عاطفی و بهرهوری
- کمک به رشد و توسعه فردی
- افزایش سطح عزتنفس، اعتمادبهنفس و استقلال فردی
- افزایش سطح هوش هیجانی
هدفگذاری و روانشناسی مثبتگرا
روانشناسی مثبتگرا شاخهای از روانشناسی است که بر درک و ارتقای شادی، بهزیستی و احساسات مثبت در زندگی افراد تمرکز دارد. روانشناسی مثبت بهجای اینکه فقط مشکلات یا اختلالات را برطرف کند، به این میپردازد که چه چیزی زندگی را ارزشمند میکند و چگونه میتوان آن جنبهها را تقویت کرد. روانشناسی مثبتگرا مثل نگاه کردن به جنبههای روشن همه چیز است.
اما چگونه روانشناسی مثبتگرا با هدفگذاری ادغام میشود، بهتر است با یک مثال این موضوع را بررسی کنیم:
فرض کنیم هدف ما این است که با اضافه کردن ورزش به عادتهای خود، زندگی سالمتری داشته باشیم. ادغام روانشناسی مثبتگرا با این هدف خاص به ما میگوید که نهتنها باید روی کاهش وزن و ورزش کردن تمرکز کنیم.
علاوه بر این باید بر یافتن لذت در فعالیتهای بدنی مانند دویدن یا پیادهروی، قدردانی از تواناییهای بدن خود و ایجاد یک جامعه حمایتی از دوستان برای ورزش نیز تمرکز کنیم. این رویکرد با تأکید روانشناسی مثبتگرا بر افزایش رفاه و لذت در زندگی، بهجای دستیابی به یک نتیجه خاص، همسو است.
مارتین سلیگمن، بنیانگذار روانشناسی مثبتگرا، ما را تشویق میکند تا نقاط قوت و فضایل خود را برای داشتن یک زندگی رضایتبخشتر درک و پرورش دهیم. این به معنای شناخت تواناییها و ویژگیهای مثبت خود و یافتن راههایی برای پرورش آنها برای تجربه شادی و رضایت بیشتر است.
به طور خلاصه، ادغام هدفگذاری با روانشناسی مثبتگرا شامل تعیین اهدافی است که با نقاط قوت و ارزشهای ما همخوانی دارند و بر جنبههای مثبت زندگیمان تمرکز میکند؛ با این رویکرد در فرایند کار برای رسیدن به آن اهداف، شادی و رضایت را پیدا میکنیم.
غلبه بر موانع و استقامت در رسیدن به اهداف
هدفگذاری شامل چندین عامل روانشناختی است که میتواند بر موفقیت یا شکست تأثیر بگذارد. از جمله این عوامل میتوان به انگیزه، خودکارآمدی (باور فرد به توانایی خود برای رسیدن به یک هدف خاص) و سلامت روان اشاره کرد.
برای غلبه بر موانع و استقامت در رسیدن به اهداف خود در زمانهای سخت، میتوانیم از چندین استراتژی مانند اصلاح تفکر منفی، جستجوی حمایت، تقسیم اهداف به مراحل قابلکنترل و تمرین مراقبت از خود استفاده کنیم.
همچنین داشتن چشمانداز روشن و مجموعهای از اهداف، شناسایی و درک منابع چالشها و شکستها و ایجاد نگرش و طرز فکر مثبت بسیار مهم است. در نهایت، یادگیری از شکستها و استفاده از آنها بهعنوان فرصتهای رشد برای دستیابی به موفقیت در هدفگذاری ضروری است.
جمعبندی در مورد روانشناسی هدف گذاری
در این مطلب از برآیند سعی کردیم نگاه عمیقتری به موضوع روانشناسی هدف گذاری داشته باشیم. به همین دلیل به برخی از نظریههای مرتبط با این مفهوم اشاره کردیم و به توضیح آنها پرداختیم؛ در ادامه به روشها و متدهای پرکاربرد در هدفگذاری اشاره کردیم.
هسته اصلی این مطلب برآیند بررسی هدفگذاری از دیدگاه روانشناسی بود که سعی کردیم توضیحات بیشتری در این زمینه ارائه دهیم؛ از همین رو در این قسمت ارتباط هدفگذاری با مفاهیم روانشناختی مانند انگیزه، تمرکز، سلامت روان، توسعه فردی، هوش هیجانی را مورد بررسی قرار دادیم؛ همچنین از ارتباط هدفگذاری و روانشناسی مثبتگرا گفتیم.
هدفگذاری یک مبحث گسترده است و علاوه بر روانشناسی در حوزههای دیگر نیز کاربرد دارد، پیشنهاد میکنیم اگر به موضوع روانشناسی هدف گذاری علاقهمند هستید، سایر مطالبی که در برآیند در مورد هدفگذاری تاکنون منتشر شده و در آینده منتشر خواهد شد را دنبال کنید.
منبع اولمنبع دوممنبع سوممنبع چهارممنبع پنجم
دانلود پی دی اف