642
22 آذر 1402
طبیعت یا تربیت؛ کدام یک شخصیت ما را شکل میدهند؟
- چه کسی اصطلاح «طبیعت در برابر تربیت» را مطرح کرد؟
- طبیعت چگونه تعریف میشود؟
- پرورش یا تربیت چگونه تعریف میشود؟
- بحث طبیعت در مقابل تربیت
- نمونههایی از مقایسه طبیعت در مقابل تربیت
- طبیعت در مقابل تربیت در ایجاد بیماریهای روانی
- طبیعت در مقابل تربیت در درمان سلامت روان
- تعامل بین طبیعت و تربیت
- دیدگاههای معاصر از طبیعت در مقابل تربیت
- سخن پایانی
بحث طبیعت یا تربیت (Nature vs. Nurture Debate)، موضوع بسیار مهمی در روانشناسی است که به بررسی اهمیت نسبی ویژگیهای ذاتی فرد در مقابل تجربیات شخصی او میپردازد. همۀ نظریههای قبل از آن، تنها یکی از این دو عامل را در شکلدهی رفتار و توسعه فردی مهمتر میدانستند؛ اما دیدگاههای فعلی بر این موضوع تأکید دارند که تعامل پیچیده بین ژنها و عوامل محیطی است که رفتار و ویژگیهای شخصیت انسان را شکل میدهد.
در این مقاله از برآیند، ابتدا با تعریف طبیعت و تربیت آشنا میشویم و بررسی میکنیم که چرا بحث مقایسه این دو مطرح میشود. سپس مطلب را با ذکر نمونههایی از این دو مفهوم در زمینههای مختلف از رشد کودک گرفته تا ایجاد بیماریهای روانی، ادامه میدهیم و در نهایت، درباره تعامل این دو مؤلفه با یکدیگر و بررسی دیدگاههای جدید درباره این موضوع صحبت خواهیم کرد.
چه کسی اصطلاح «طبیعت در برابر تربیت» را مطرح کرد؟
طبیعت (Nature) به چگونگی تأثیر ژنتیک بر شخصیت افراد اشاره دارد، در حالی که تربیت یا پرورش (Nurture) به چگونگی تأثیر محیط، شامل روابط و تجربیات، بر رشد انسان تأکید میکند. اینکه واقعاً کدام یک از آنها نقش اصلی را دارند، یکی از قدیمیترین بحثهای فلسفی در حوزه روانشناسی است.
اصطلاح طبیعت در برابر تربیت را اولین بار سِر فرانسیس گالتون (Francis Galton)، انسانشناس مشهور انگلیسی، در کتاب «دانشمندان انگلیسی: طبیعت و تربیت آنها» در سال ۱۸۷۴ به کار برد. این کتاب به بررسی اینکه عوامل ارثی مسئول هوش و سایر ویژگیها هستند، میپرداخت. گالتون پسرعمه چارلز داروین، زیستشناس و زمینشناس انگلیسی و صاحب نظریه مشهور تکامل، بود.
طبیعت چگونه تعریف میشود؟
طبیعت به ژنتیک و عوامل ارثی اشاره دارد. ژنتیک شامل ژنهایی است که از بدو تولد با ما همراه هستند و عوامل ارثی، از والدین بیولوژیکیمان به ما منتقل میشوند. اینها بسیاری از جنبههای ظاهر فیزیکی و سایر ویژگیهای فردی، نظیر استعدادهای ذاتی برای ویژگیهای شخصیتی خاص را در ما تعیین میکنند (نیویورک تایمز، ۲ دسامبر ۱۹۸۶).
دانشمندان تخمین میزنند که ۲۰ تا ۶۰ درصد از سرشت انسان را ژنتیک تعیین میکند و بسیاری از انواع ژن رایج (احتمالاً هزاران نوع از آنها) با هم ترکیب میشوند تا بر ویژگیهای فردی انسان تأثیر بگذارند.
حال سؤال اینجاست که صفات ارثی چگونه اندازهگیری میشوند؟ صفات و خصوصیات، از نظر وراثتپذیری در مقیاس ۰ تا ۱ اندازهگیری میشوند. برخی خصوصیات نظیر رنگ چشم، در رتبه ۱ قرار میگیرند. در حالی که خصوصیاتی مانند لهجه منطقهای خاص که ارتباطی با ژنتیک ندارند، از نظر وراثتپذیری در رتبه صفر قرار دارند. از ویژگیهای بیولوژیکی تعیینشده میتوان به بیماریهای ژنتیکی، رنگ چشم، رنگ مو و رنگ پوست اشاره کرد.
هزاران سال پیش، برخی از فیلسوفان نظیر افلاطون و دکارت، بر این باور بودند که یک سری از عوامل خاص، ذاتی هستند یا بهشکل طبیعی رخ میدهند بدون اینکه ارتباطی با تأثیرات محیطی داشته باشند. آنها بر این باور بودند که «دانش فطری» در هنگام تولد در ذهن ما وجود دارد.
پرورش یا تربیت چگونه تعریف میشود؟
منظور از تربیت این است که همه عوامل محیطی یا بیرونی هستند که بر رشد انسان تأثیر میگذارد. تجربیات اولیه دوران کودکی، نحوۀ بزرگشدن، وضعیت اجتماعی اقتصادی، تحصیلات، عادات روزانه و روابط اجتماعی ما و نیز فرهنگی که در آن رشد کردهایم، در مبحث تربیت جای میگیرند.
برای مثال، یک کودک ممکن است از طریق مشاهده یاد بگیرد که از کلمات «لطفاً» و «متشکرم» استفاده کند. کودک دیگری ممکن است با مشاهده رفتار خشونتآمیز کودکان بزرگتر در زمین بازی، بیاموزد که چگونه پرخاشگرانه رفتار کند.
واژه پرورش ممکن است ما را به یاد نوزادان و کودکانی بیندازد که والدین از آنها مراقبت میکنند؛ اما عوامل محیطی و تجربیات زندگی بر سلامت روانی و جسمانی ما در طول زندگی تأثیر میگذارد. برای نمونه، ما در بزرگسالی میتوانیم طوری با سبک زندگی سالم خودمان را پرورش دهیم که برخی استعدادهای ژنتیکی را خنثی کند.
یک مطالعه در ماه مه ۲۰۲۲، نشان داد افرادی که در معرض خطر ژنتیکی ابتلا به آلزایمر هستند، میتوانند احتمال ابتلا به زوال عقل را کاهش دهند؛ مشروط بر اینکه این هفت عادت سالم را در میانسالی اتخاذ کنند:
- فعال ماندن
- تغذیه سالم
- کنترل وزن
- دوری از سیگار
- کنترل قند خون
- کنترل کلسترول
- حفظ فشار خون سالم.
بحث طبیعت در مقابل تربیت
بحث طبیعت در برابر تربیت درباره این است که آیا تفاوتهای فردی در ویژگیهای رفتاری و شخصیت، عمدتاً ناشی از طبیعت است یا تربیت. همانطور که گفتیم، فیلسوفانی نظیر افلاطون و دکارت بر این باور بودند که ویژگیهای ژنتیکی منتقلشده از والدین به فرزندان، بر تفاوتها و ویژگیهای فردی تأثیر میگذارد.
حال آنکه، متفکران مشهور دیگری مانند جان لاک (John Locke)، بر این باور بودند که ذهن ما در بدو تولد، شبیه یک لوح خالی است و آن را Tabula rasa مینامیدند. با توجه به این دیدگاه، هر آنچه هستیم، صرفاً از تجربیات ما (تربیت) به دست آمده است.
در سال ۲۰۱۴، یک متاآنالیز از تأثیرات ژنتیکی و محیطی بر رشد شخصیت در طول عمر انسان، نشان داد که افراد با افزایش سن تغییر میکنند. ویژگیهای شخصیتی در اوایل دوران کودکی نسبتاً پایدار هستند؛ اما اغلب در دوران نوجوانی و جوانی بهطور چشمگیری دستخوش تغییرات میشوند.
البته دقیقاً نمیتوانیم بدانیم تربیت تا چه اندازه میتواند شخصیت را با افزایش سن تغییر دهد. در سال ۲۰۱۹، یک مطالعه درباره پایداری ویژگیهای شخصیتی از ۱۶ تا ۶۶ سالگی، نشان داد که ۵ ویژگی بزرگ افراد، هم پایدار و هم انعطافپذیر هستند.
۵ ویژگی شخصیتی بزرگ (Big 5)، نظریهای است که پنج بُعد اساسی شخصیت را توصیف میکند و بهعنوان چهارچوبی برای مطالعه رفتار افراد استفاده میشود. این مفهوم را دونالد وینسلو فیسک (D. W. Fiske) در سال ۱۹۴۹ توسعه داد و بعداً محققان دیگر آن را گسترش دادند.
پیشنهاد مطالعه
برای مطالعه بیشتز مقاله پنج بُعد کلان شخصیت که نمایشی از طیفهای شخصیتی است را بخوانید.
پنج ویژگی بزرگ شخصیتیرفتارگرایی (Behaviorism)، نظریه دیگری است که میگوید همه اعمال و رفتارهای ما، نتیجهٔ شرایط است. نظریهپردازانی مانند جان بی. واتسون (John B. Watson) عقیده داشتند که افراد میتوانند بدون توجه به پیشینه ژنتیکی خود، برای انجام هر کاری و تبدیل شدن به هر چیزی، آموزش ببینند.
دو دسته از افراد که در این زمینه دیدگاههای افراطی ارائه میدهند، ذاتگرایان (Nativists) و تجربهگرایان (Empiricists) نامیده میشوند. ذاتگرایان میگویند همه یا بیشتر رفتارها و ویژگیهای ما نتیجه وراثت است. تجربهگرایان میگویند همه یا بیشتر رفتارها و ویژگیهای ما ناشی از یادگیری است.
نمونههایی از مقایسه طبیعت در مقابل تربیت
بحث مقایسه طبیعت با تربیت در زمینههای مختلفی مطرح میشود. برای مثال، وقتی که فرد به سطح بالایی از موفقیت تحصیلی دست مییابد، آیا او به این دلیل موفق شده است که از نظر ژنتیکی هوش و استعداد زیادی داشته است یا موفقیت او وابسته به شرایط مساعد محیطی و تلاش و پشتکارش است؟ اگر مردی با همسر و فرزندانش بدرفتاری میکند، دلیلش این است که با تمایلات خشونتآمیز به دنیا آمده است یا خشونت را در دوران رشد خود، با مشاهده رفتار خشونتآمیز دیگران آموخته است؟
با این مقدمه، بیایید بحث طبیعت در برابر تربیت را در زمینههایی نظیر روانشناسی، رشد کودک، بیماری روانی و رشد فردی بررسی کنیم.
۱. بحث طبیعت در مقابل تربیت در روانشناسی
در تاریخ روانشناسی، بحث طبیعت در مقابل تربیت همیشه وجود داشته است. برای نمونه، اصلاح نژادی (Eugenics)، جنبشی بود که بهشدت تحتتأثیر رویکرد ذاتگرایان قرار داشت. فرانسیس گالتون از روانشناسانی بود که اعتقاد داشت هوش ناشی از ژنتیک است.
بنابراین، طبق اصلاح نژادی، افراد باهوش باید تشویق به ازدواج و داشتن فرزندان زیاد شوند، در حالی که افراد با بهره هوشی کمتر، باید از تولید مثل منصرف شوند. البته این بحث، بسته به شاخههای مختلف روانشناسی متفاوت است. بهعنوان مثال:
- در روانشناسی زیستی، محققان چگونگی تأثیر مغز، انتقالدهندههای عصبی و سایر جنبههای زیستشناسی را بر رفتار، افکار و احساسات ما مطالعه میکنند و در این مطالعات، تأکید آنها بر نقش طبیعت انسان است.
- در روانشناسی اجتماعی، محققان مطالعاتی برای بررسی اینکه چگونه عوامل خارجی مانند فشار همسالان و رسانههای اجتماعی بر رفتارها تأثیر میگذارند انجام میدهند. این مطالعات بر اهمیت تربیت تأکید دارند.
- رفتارگرایی، نظریهای از یادگیری است که میگوید اقدامات ما براساس تعامل ما با محیط شکل میگیرد.
۲. طبیعت در مقابل تربیت در رشد کودک
برخی از نظریههای روانشناختی رشد کودک تأکید بیشتری بر طبیعت دارند؛ اما برخی دیگر بیشتر بر تربیت متمرکز هستند. این بحث بهویژه هنگام مطالعه رشد زبانی آشکار است. نظریهپردازان طبیعت بر این باورند که ژنتیک نقش مهمی در رشد زبان ایفا میکند.
طبق این نظریه، همه کودکان با یک ظرفیت ذهنی غریزی به دنیا میآیند که به آنها امکان میدهد هم زبان بیاموزند و هم زبان تولید کنند. این ظرفیت ذاتی چیزی است که محققانی مانند نوآم چامسکی (۱۹۵۷) آن را «گرامر جهانی» مینامند.
از سوی دیگر، نظریهپردازان تربیت استدلال میکنند که زبان با گوش دادن و تقلید از بزرگسالان و سایر کودکان رشد میکند. نمونه دیگری از نظریه رشد کودک که بر تجربه مبتنی است، نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت بندورا (Albert Bandura) است.
این نظریه میگوید افراد با مشاهده رفتار دیگران یاد میگیرند. بندورا در آزمایش معروف خود با عروسک بوبو، نشان داد که کودکان میتوانند رفتارهای پرخاشگرانه را بهسادگی با مشاهده رفتار پرخاشگرانه شخص دیگری بیاموزند(آلبرت بندورا و دیگران، ۱۹۶۱).
۳. طبیعت در مقابل تربیت در رشد شخصیت
در زمینه رشد شخصیت فردی هم این بحث وجود دارد که آیا طبیعت نقش بیشتری در رشد شخصیت فرد دارد یا تربیت. پاسخ این سؤال، بسته به اینکه از کدام نظریه رشد شخصیت استفاده میکنیم، متفاوت است.
- بر اساس نظریههای رفتاری، شخصیت ما نتیجه تعاملاتی است که با محیط داریم.
- بر اساس نظریههای زیستشناختی، شخصیت تا حد زیادی ارثی است. مطالعهای در دهه ۱۹۹۰ نشان داد دوقلوهای همسان حتی اگر جدا از هم بزرگ شده باشند، تشابهات بیشتری در ویژگیهای شخصیتی آنها نسبت به دوقلوهای غیرهمسان مشاهده میشود.
- با توجه به نظریههای روان پویشی، طبیعت و تربیت هر دو در رشد شخصیت ما نقش دارند.
طبیعت در مقابل تربیت در ایجاد بیماریهای روانی
طبیعت و تربیت، هر دو میتوانند در ایجاد بیماریهای روانی نقش داشته باشند. علت برخی از بیماریهای روانی، ممکن است در نبودِ تعادل در مواد شیمیایی مغز یا تغییر ماهیت این مواد ریشه داشته باشد. چنین مواردی به طبیعت انسان مربوط میشوند. ژنتیک میتواند در ایجاد بیماری روانی نقش داشته باشد و خطر ابتلا به یک اختلال یا بیماری خاص را افزایش دهد.
برای مثال، با توجه به گزارش مؤسسه ملی سلامت (NIH)، حداقل پنج مورد از اختلالات روانی شامل اوتیسم، اختلال کم توجهی بیش فعالی (ADHD)، اختلال دوقطبی، افسردگی حاد و اسکیزوفرنی، به ژنتیک مرتبط هستند.
گاهی بیماریهای روانی ممکن است با عوامل محیطی مرتبط باشند. برای نمونه:
- قرار گرفتن در معرض سموم محیطی، مانند مواد مخدر یا الکل در رحم مادر
- برخی از تجربیات زندگی، نظیر مشاهده یک رویداد آسیبزا، که به ایجاد اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) منجر میشود
- حوادث نامطلوب زندگی و استرس مزمن از دوران کودکی.
بیماری افسردگی هم یکی از مهمترین بیماریهای روانی است که همیشه بحث اینکه آیا طبیعت در آن نقش دارد یا تربیت و محیط، مطرح میشود. مطالعات ژنتیک، ژنهای خاصی را شناسایی کردهاند که ظاهراً با افزایش میزان آسیبپذیری در برابر افسردگی در ارتباط است (سالیوان و همکاران، ۲۰۰۰). با این حال، همانطور که گفتیم، رویدادهای نامطلوب و استرس مزمن دوران کودکی هم نقش مهمی در ایجاد اختلال افسردگی دارند.
مدل دیاتز – استرس (diathesis-stress) هم فرض میکند که افراد حساسیت ژنتیکی (دیاتز) را نسبت به یک اختلال، به ارث میبرند؛ اما این استعداد ممکن است بعدها در دوران زندگی، تحتتأثیر عوامل استرسزای محیطی، فعال یا تشدید شود (مونرو و سیمونز، ۱۹۹۱)
طبیعت در مقابل تربیت در درمان سلامت روان
روشهای درمانی مختلف برای سلامت روان، میتوانند در رویکرد درمانی خود بر طبیعت یا تربیت تکیه کنند. یکی از مهمترین اهداف بسیاری از روشهای درمانی، کشف هر گونه تجربه در زندگی است که ممکن است در ایجاد بیماری روانی نقش داشته باشد (تربیت).
با این حال، ژنتیک (طبیعت) هم میتواند در درمان بیماریهای روانی نقش داشته باشد. برای نمونه، تحقیقات نشان میدهد که ساختار ژنتیکی یک فرد میتواند بر نحوه واکنش بدن او به داروهای ضد افسردگی تأثیر بگذارد. در نظر گرفتن این موضوع به درمانگر کمک میکند مناسبترین درمان را برای بیمار بیابند.
پیشنهاد مطالعه
برای مطالعه بیشتر در مورد تغییر و اختلالات دوران نوجوانی مقاله زیر را بخوانید.
نوجوانی و بلوغ چیست؟تعامل بین طبیعت و تربیت
حال به این پرسش میرسیم که طبیعت مؤثرتر و قویتر است یا تربیت؟ برای پاسخ به این سؤال، بسیاری از محققان تعامل بین وراثت و محیط را مهمترین عامل تأثیرگذار میدانند. بهعنوان مثال، توانایی تشخیص زیر و بم یک آهنگ موسیقی، بدون هیچ مرجعی را در نظر بگیرید.
محققان دریافتهاند که این توانایی ارثی است و ممکن است به یک ژن خاص وابسته باشد. با این حال، همان محققان کشف کردهاند که داشتن این ژن کافی نیست، زیرا آموزش موسیقی در دوران کودکی، برای اینکه این توانایی ارثی خود را نشان دهد لازم است.
نمونه مهم دیگر، قد ماست. این ویژگی هم به طبیعت و هم به تربیت مربوط است. یک کودک ممکن است ژنهای مربوط به قد را از والدینش به ارث ببرد؛ اما محیط رشد او هم تأثیر زیادی دارد. رشد کودک در محیطی محروم که در آن تغذیه مناسب دریافت نمیشود، ممکن است باعث شود قد او کوتاه باشد، در حالی که والدین قدبلندی دارد. همین موضوع درباره کودکی صادق است که از نظر ژنتیک ظاهراً باید کوتاهقد باشد، اما چون در محیط سالم با تغذیه مناسب رشد میکند، به قد مطلوب میرسد.
یکی از رشتههای جدیدتر مطالعه که با هدف کسب اطلاعات بیشتر درباره تعامل بین ژنها و محیط انجام میشود، اپیژنتیک است. اپیژنتیک به دنبال توضیح آن است که چگونه محیط میتواند بر نحوه بیان ژنها تأثیر بگذارد.
دیدگاههای معاصر از طبیعت در مقابل تربیت
واقعیت این است که تفکیک تعداد زیادی از مؤلفههای دخیل در شخصیت و رشد انسانی بهسادگی امکانپذیر نیست. بنابراین، رویکردی که هر دو عوامل ژنتیکی و محیطی را در کنار هم در نظر میگیرد، احتمالاً راهحل بهتری باشد.
سخن پایانی
در این مطلب از برآیند، درباره بحث طبیعت درباره تربیت یا پرورش صحبت کردیم. بحث طبیعت، ژنتیک و عوامل ذاتی انسان را در بر میگیرد و به ویژگیهایی که به ارث میبرد مربوط است. در مقابل، پرورش یا تربیت، به عوامل محیطی و رشد فرد از دوران کودکی تا بزرگسالی ارتباط دارد. برخی محققان ژنتیک را بیشتر قبول دارند و آن را در رشد شخصیت فرد، احتمال ابتلا به بیماریهای روانی و نظایر آن دخیل میدانند.
در حالی که برخی دیگر، تأثیر نیروهای محیطی را قویتر میدانند و معتقدند نوع تربیت و تجربیات فرد از زندگی نقش پررنگتری دارد. با این حال، دیدگاههای معاصر حاکی از آن است که باید تعامل بین این دو مؤلفه را در نظر گرفت و هر دو آنها را در شخصیت انسان تاثیر گذار دانست.
منبع اولمنبع دوممنبع سوم
دانلود پی دی اف